- MOC.OOTAHAD
- selcitrA seidutS erutuF
- MOC.OOTAHAD
در باب آواره گی
در باب آواره گی
ریبوار سیویلی/ ترجمه: عطا رشیدیان
توضیح مترجم: امروزه، هیچ چشم بینای نمی تواند از کنار هزاران آواره کورد سوری به راحتی عبور کند، تاریخ کردستان سوریه تداوم تاریخ آواره گی و فاجعه بار مردم کردستان است. مارکس در کتاب هجدهم برومر لویی بناپارت از هگل نقل می کند که همهی رویدادها و شخصیت در تاریخ گویی دوبار رخ میدهند. وی فراموش میکند که اضافه کند نخست به صورت تراژدی، بار دوم به صورت کمدی. تاریخ آواره گی در کردستان دوباره درحال رخ دادن است اما این به بار به صورت کمدی.تکرار کمدی که به قول ژیژک می تواند وحشتناک تر از تراژدی اولیه باشد. تاریخ امروز کردستان در مینی مال ترین وضعیت خود، تجربه ویرانی بشر دردل آواره گی است. ویرانی که عینیت آن در ناب ترین شکل ممکن در آواره گی کودکان ،زنان و مردانی یافت می شود که در دل اقلیم کردستان به مثابه بخشی از یک کلیت بزرگتر، زیست فاجعه بار را تجربه میکنند.
آواره گی چیست؟وضعیت آواره گی به چه معناست؟به چه کسی آواره گفته می شود,یا آواره کیست؟آیا آواره گی وضعیتی استثنایی یا نتیجه بازخورد وضعیت آواره گی ست؟آواره گی سیاسی چه تفاوتی با آواره گی جامعه شناختی دارد؟آیا کردهای غرب کردستان آواره هستند؟آنها در چه وضعیت آواره گی زیست می کنند؟پیوند میان آواره گی و سرزمین چیست؟
آواره گی وضعیتی غیر ارادی، برساخته تاریخ، خارج از اراده فردی و گروهی است که دلایل متفاوتی همچون تعصب جامعه شناختی[همچون دشمنی کردن] تناقض سیاسی و جنگ[مانند جنگ میان گروها,اقلیت و اکثریت] ، وقایع طبیعی[سیل، آتش سوزی، خشکسالی، زلزله و....]یا وضعیت ناعادلانه و غیر انسانی[همچون فقر، بی عدالتی,...]و مجموعه دلایل مختلف دیگر.
وضعیت آواره گی
وضعیت آواره گی به معنای ایجاد شکافی میان زندگی، به مثابه آنچه که تا کنون بوده است. برای زندگی ای که وضعیتش مشخص نیست و معلوم نیست از این بعد چگونه شکلی به خود می گیرد. ناامیدی و فروپاشی همه برنامه های فرد و گروه ها برای زندگی خود و خانواده هایشان تبدیل به زندگی اجباری می شود که آنها را از لحاظ روانی دچار استرس،تردید، بدبینی و ناامیدی میکند.در همان حال آوارگی خارج از باور به امیدی، اتوپیایی اراده گرا، نیست که در آن راستاءانسان خواست وعشق خود را به زندگی تجربه می کند وتمام پتانسل خود را برای برجسته کردنشان در چارچوبی عملی به منصه ظهور می نشاند.
در واقع آوار ه گی به معنای فلسفی آن، وضعیتی است که انسان زیر فشار به دنبال امکانات و توانایی های خود تلاش می کند تا توانایی بالقوه خود را به بالفعل تبدیل کند و انسان بودگی خود را در دل وضعیتی که وی راازانسانیت عاری می کند برجسته کند.
آواره کیست؟
آواره کسی است بیرون از مکان و زمان زندگیش و فارغ از افکار و عمل خوگرفته وپشت کردن به آن وضعیت[به معنای تحمل کردن و قبول کردن شرایط هایش] می خواهد به زندگی خود تداوم دهدو از کرامت انسانی خود در چارچوب خودشناسی جدید، که در امر واقع وجود آواره را به سطح وجودی،ذلیل وبی ارزش، به حاشیه رفته، قابل ترحم، چادرنشین و ... تقلیل می دهد، تا دوباره زندگی کند وتسلیم نشود.
آواره گی و زمان و مکان
آواره گی برای انسان آواره زمان و موقعیتی تازه است اما برای کسانی که نظاره گر، تماشاگر، و همدرد،براین آوارگی اند، آواره گان نمونه هایی اند از چارچوب درک زمان. آواره گاناحساس مارا در مقابل مکان تغییر نمی دهند، بلکه احساس ما را درمقابل زمان تغییر می دهند.آنچه وضعیت آواره گان بر وجدان و خود فهمی ما می گذارند تجربه جسمی نیست،بلکه گزاره های معنوی و ذهنی اند. ما منکر وجود آواره ها نیستیم،حتی قادر به واگذاری ،شهر، خانه، روستا و حتی کاشانه خود به آنها هستیم،ولی آمادگی زندگی در دل وضعیتی که آنان به سر می برند را نداریم.به این خاطر همدردی ما در قبال آنها در نتیجه ترسی است که از درک زمان به ما می رسد. این وضعیت نوعی تجربه نزدیک بودن مرگ و زندگی است زیرا می بینیم آواره گان با ماندن در وضعیتی که هستند مبارزه و وضعیت را تحمل میکنند.
ترس از مرگ
به این خاطر است که ما می ترسیم و این ترس نه تنها به خاطر نزدیک تر شدن مرگ بلکه به دلیل فوبیای مردن است.بنابراین براساس این دیدگاه آواره شدن وضعیتی انتولوژیک (هستی شناسی) است، نه تجربه ای در دل محیطی جغرافیایی.آواره گی نه تنها ترس جدایی از سرزمین مادری،را در دل ما زنده می کند،بلکه ترسی را در وجود ما شکل می دهد که خود بر آن آگاهیم و آن ترس از مرگ واقعی و کوچ به دنیای دیگر است.بدین معنا تلاش های ما برای پناه دادن آواره گان، همدردی، کمک کردن... از خود فهمی انسانها نشات گرفته ،که موجودهای فناپذیری هستیم. این انسانها، کودکان، سالمندان، زنان و مردان در حافظه و تصوراتمان یادآور کوچ بزرگ و نهایی هستند.شاید به همین سبب ترس از مرگ دلیل همه تلاش های ما برای کمک رسانی به آنهاست که اساسا تلاشی است برای به تاخیر انداختن وایجاد نشدن اتحاد مابین سایر قست ها[کردستان] که تصویر مرگ و فنا را درذهن ما زنده می کند.
مرگ خودبینی
ما برای کمک وهمدری با آواره گان، خود بینی درونی خود را نیز سیر میکنیم که نمی خواهد آواره شود و زندگی در دل چنین وضعیتی را تجربه کند.به این خاطر از سیمای پنهانی وعمیق وضعیت آواره گی و یادآور انتولوژیک آواره گی انسان بر روی زمین و وجود هستی،که در روایت های آیینی [دینی] که آن نیز از طرف بسیاری از فیلسوف ها تکرار شده است،نزول انسان به زمین[آدم و حوا] را دوباره به ما یادآوری می کند.انسان موجودی آواره است و زندگی و زمین جدا از خاک آواره گان و جدا از جبر آواره گی چیزی دیگری نیست.به همین دلیل است که آواره گی نه تنها وضعیتی استثنایی ودینامیک نیست بلکه وضعیتی است که انسان آواره گی را به مثابه یک ابژه تجربه می کند.تفاوتی بنیادینی بین آواره گی سیاسی و آواره گی جامعه شناختی وجود ندارد.شاید در یک وضعیت، سیاست و در وضعیتی دیگر توده[جامعه]علت بنیادین آواره گی باشند،اما آواره بودن آن امکان پنهان زندگی است که می تواند بیش از یک علت بارز داشته باشد.
کردهای سوریه..آواره محض
در اینجا کردهای سوریه در جنوب کردستان[کردستان عراق] آواره گانی هستند به مثابه هم نوع.اما آواره بودنشان میان احساسات کرد بودن و خودفهمی انسانی آزار دهنده است. آنان چه به مثابه یک کرد، چه به عنوان انسان، تفاوت ها را می بینند. وضعیت آواره گی شان در این سرزمین[کردستان عراق]که می بایست به آنها نیز تعلق می گرفت، با وضعیت کرد بودگی وانسان بودگی متفاوت است.ما در خانه و آنها در اردوگاه زیست می کنند. ما ساکن و آنها آواره هستند. ما کمک کننده، و آنها دریافت کننده...چرا که آواره گی آنها به مثابه دیگر آواره گی های تاریخی این ملت است.به مانند اولین آواره گی گروهی از کردها درنتیجه جنگ های بین امپراطوری عثمانی و صفوی، و مانند آواره گی پس از سقوط امارت های کردی، آواره گی بعد از شکست شورشهای شیخ عبیداله نهری، احسان نوری پاشا، شیخ محمود حفید زاده، پیشوا قاضی محمد، بارزانی ها، فیلی [فه یلییه کان],حمله به اهل حق. کاکه ای ها، حمله به کردهایایزدی و انفال و حلبچه وحتی کوچ دهه 90میلادی تراژیک و در همان حال آنتولوژیک است.کردهای سوریه بالذات آواره نیستند بلکه یادآور آواره گی نمادین کردها بر خاک و سرزمین شان هستند ویادآور آواره گی نژادی انسان در دل وضعیت تاریخی است.به همین صورت ملت کرد در تاریخ معاصر همراه با یهودیان جنگ دوم جهانی و فلسطینی های بعد از تشکیل دولت اسرائیل نماد آواره گی به مثابه وضعیتی همیشگی که در آن به سر بردند، هستند.
سرزمین و آواره گی
سرزمین مفهومی منعطف و چند بعدی است و درعین حال مفهومی ایهام زا و دوپهلوست.سوال مشخص است: اگر سرزمین از لحاظ جغرافیایی و فرهنگی در نظر بگیریم که پیش زمینه تشکیل سرزمین هستند از لحاظ آگاهی و ذهنی چرا باید کردهای سوریه[غرب کردستان] را آواره بدانیم؟آواره بودن آنها نشان دهنده انشقاق کلی از فهم ناسیونالیستی از وطن است. اگر وطنی(اقلیم کردستان) وجود داشته باشد نباید جایی برای آوارگان(کردهای سوریه) باشددر حالی که ما تجربه آواره گی کردهای سوریه را در اقلیم کردستان داریم و این امر نشانه انکار مجموعه ادعاهای ناسیونالیستی و سیاستهای ایدئولوژیک احزاب کردی در این منطقه است.وجود کمپ های کویه، بحرکه، قوش تپه، گیتوکانی منطقه قه رده اخ (اشاره به برخی مناطق کردنشین)و..، محدودیت زندگی و توانایی آنها برای زیست انسانی مطلوب و محروم بودن آنها از بیشتر قوانین حاکم در کردستان عراق که همچون امتیاز به دیگر کردها داده می شود و وجود سیاست تبعیض آمیز و رفتار بالادستی حکومت اقلیم نسبت به آنها، ظاهر سازی ناسیونالیسم محلی را آشکار می کند.به همین خاطر حرف زدن در باب زیست کردهای سوریه ,همچون کرد و هموطن ظاهر سازی است که می خواهد به ناسیونالیسم صوری و سطحی حقانیت دهد.همانا ما وجدان جمعی خود را در جمع آوری خوراک وکالا آسوده خاطر می کنیم وحکومت اقلیم کردستان همانند فیگوری به آنها عرضه می کند که گویا وظیفه تاریخی خود را انجام داده است. درواقع هیچ چاره ای نیست، کردهای مناطق دیگر به خصوص کردهای سوریه خود را به مانند هم وطن قلمداد کنند مگر کورکورانه به مفهوم سرزمین بیاندیشند.کردستان عراق به مانند ایستگاه، اردوگاه، کمپ می باشد نه همچون یک وطن.به دلیل ویژگی بنیادی آوارگی که با مفهوم امید و انتظار ارتباط دارد کردهای سوریه این منطقه را نسبت به دیگر مناطق ترجیح می دهند.اگر چه به دلیل وضعیت امنیت وحفظ جان ومال خود فرزندان و نیاز نداشتن به خوراک وآب ونیازهای اساسی دیگر.اما احساس نسبت به وطن محدود به این موارد نیست,بلکه این احساسات از جاهای بتیادی تری نشات می گیرد.به همین دلیل من[نویسنده] خواهان بازگشت سریع کردهای سوریه هستم چرا که وضعیت سیاسی , جامعه شناختی ,و فرهنگی اقلیم کردستان برای نهادینه کردن احساس هم وطنی آنها تهدید آمیز می بینم.اقلیم کردستان به دلیل شرایط اجتماعی,اقتصادی و سیاسی حاکم بیشتر به دنبال واگرای احساسات است تا همگرای.به این دلیل خواهان بازگشت آنها هستم,چرا که جامعه ما و مناسبات سیاسی حاکمان باعث آسیب رساندن به ملی گرای ما می شود.ما ظاهرآ الگوی آزاد شده بخشی از کردستان هستیم,اما نمونه جامعه ای آزاد نیستیم بلکه روح بردگی و به اسارت درآوردن در همه ابعاد اندیشه و زیست _سیاسی ما رسوخ کردهاست؛به گونه ای که موضع گیری ها ما در راستای سایر ابعاد,جزئ از بردگی ست.بخش های دیگر کردستان به مثابه آیینه ای هستند که خود را در آن بازنمایی نمی کنیم. سایر بخش های کردستان[اشاره به کردهای سوریه,ترکیه,و ایران دارد] همان سیما و فرایند هستند که فکر می کنیم از آن گذر کر ده ایم و لزومی به بازگشت آن نیست.ما دچار خود بزرگ بینی شده ایم ,در حالی که همانهای هستیم که نسبت به بیگانگان,توریست ها,برده ی حقیر وناچیز م.
په یوه ندی