- MOC.OOTAHAD
- selcitrA seidutS erutuF
- MOC.OOTAHAD
درآمدی بر گفتمان و نظریه لاکلائو و موفه
درآمدی بر گفتمان و نظریه لاکلائو و موفه
هاوری سرخابی
چکیده:
نوشتار حاضر ضمن ارائه تعریفی از واژه گفتمان discourse و ریشه یابی زبانی و مفهومی این واژه و بررسی و کاربردهای متفاوت آن در رشته های تخصصی مختلف و نشان دادن ابهام در معنی یا معانی متضاد آن، بحث خود را به تحلیل پیرامون مسائل و موضوعاتی متمرکز می سازد که گفتمان در حوزه فلسفه، زبان شناسی و علوم انسانی در پی دارد.
تحلیل گفتمان آنگونه که توسط ارنستو لاکلاو و شانتال موفه در کتاب " هژمونی و راهبرد سوسیالیستی" توسعه یافته، رویکردی مهم در عرصه سیاست است. از این منظر مفهوم " گفتمان" تلاشی معرفت شناسانه برای پرهیز از به کار بردن مفهوم اجتماع به مثابه یک پدیده تماما منسجم و کاملا تحت سیطره یک مرکزیت واحد (اصالت کلیت) است. مفهوم گفتمان همچنین سعی در پرهیز از گرفتار شدن در مفهومی معکوس از اجتماع به عنوان مقوله ای منطقا متشکل از عناصر مجزا که هر یک خارج از ارتباطات با دیگری تشخص یافته اند، می نماید ( اصالت عنصر) به عبارت دیگر، از این منظر مفهوم گفتمان اگرچه بر هر گونه کلیت و تمامیت از سر بی اعتنایی و تردید می نگرد، لکن عناصر مجزا را صرفا در روابطشان با یکدیگر به تحلیل می کشد.
گفتمان:
گفتمان همچون برخی دیگر از مفاهیم علوم انسانی ، امروزه بدون توجه به معانی آن در سخنان، نوشته ها و رسانه های گوناگون به کار میرود بطوری که گاهی این مفهوم معنای اصلی خود را از دست می دهد و با تعابیر مختلفی از آن سخن به میان می آید. برخی آن را به معنای بررسی سیستماتیک یک موضوع می دانند. برخی دیگر آن را بمعنای کلام، رأی و عقیده می دانند. عده ای دیگر آن را به نوشتار، گفتار و دیالوگ محدود می کنند. همچنین عده ای نیز سعی دارند گفتمان را مطلقا به حوزه زبان شناسی مرتبط سازند. اما در واقع گفتمان تنها به حوزه زبان شناسی تعلق ندارد بلکه مفهومی بین رشته ای است که در جامعه شناسی، ادبیات و علوم سیاسی و....کاربرد دارد. تا به امروز سیر متفاوتی از معانی را پیموده است. همانطور که یورگنسن و فیلیپس بیان می کنند:"گفتمان به واژه ای مبهم و گاه بیمعنا بدل شده است که حتی زمانی که آن را با دقت به کار میبرند در هر بستری معنای متفاوتی می یابد. (یورگنسن و فلیپس، 1389،17(
معنا و مفهوم لغوی و اصطلاحی گفتمان
این اصطلاح برای بار اول در مقاله زبان شناسی در سال 1952 توسط زلیک هریس به کار رفته است.
ریشه ی مفهوم Discourase را میتوان در فعل یونانیDiscurrere به معنی حرکت سریع در جهات مختلف dis )=در جهات مختلف، currere= دویدن یا سریع حرکت کردن) یافت. (عضدانلو1380،16) در معنای سرگردان و آواره بودن، پیمودن، طی کردن، از مسیر خارج شدن، گمراه شدن و به بیراهه رفتن و ... باز می-گردد.(کریستوفر، 1377، 199 )
گرچه این مفهوم به معنی تجلی زبان در گفتار یا نوشتار به کاربرده میشود ولی همان طور که از ریشه ی آن پیداست در علم بیان کلاسیک بر زبان به عنوان حرکت و عمل تأکید شده است. به عبارت دیگر کلمات و مفاهیم که اجزاء تشکیل دهنده ی ساختار زبان هستند ثابت و پایدار نبوده و در زمانها و مکانهای متفاوت ارتباط آنها دگرگون شده و معانی متفاوتی را القاء میکنند.(عضدانلو،1380 ،16)
گفتمان- زبان
ارائه ی این تعاریف متنوع و گستره ی متکثر از گفتمان احتمالاً مخاطب را در تحدید حدود وثغور گفتمان با مشکل مواجه می سازد. اما یکی مهمترین وجوه گفتمان را همانا باید به مقوله ی زبان باز گردانید چرا که در عرصه ی مجادلات کلامی، زبان به بهترین وجه می تواند وجوه مستتر در گفتارها را باز شناسایی نماید. دراین رابطه میتوان گفت که زبان به مثابه فرم و چهارچوب مادی ایدئولوژی در خلال رویدادها و روابط نیروهای اجتماعی از یک سوی، و ازطرف دیگر به واسطه ی ساختارهای شکل گرفته در شکلدهی و فرم بندی مجدد ساختار نقشایفا می نماید. زبان چه در نوشتار و چه در گفتار واجد چنین خصیصه ای است که در صورت حامل معنا بودن مفاهیمی متنوع وایدئولوژیک که راهبرد دستیابی هدفی را در پیش می گیرند، گفتمان نام نهاده شود.
دراین راستا گفتمان یعنی تفاوت میان آنچهکه میتوان در یک دوره ی معین (بر طبق قواعد دستوری و منطقی) درست گفت و آنچه در واقع گفته میشود. این تعریف از گفتمان که نشان-دهنده ی توجه به ظرفیت دستگاه زبان میباشد علیرغم توانایی-های خود در بکاربستن همه ی امکانات عملاً ناتوان بوده و به همین دلیل میدان عمل گفتمان در یک لحظه ی معین، همانا قانون این تفاوت است و نشان دهنده ی کردارهای خاصی که نه متعلق به نظمی است که در ساختار زبان وجود دارد و نه متعلق است به برداشت صوری از آن، بلکه امری است که هر دو را دربر می گیرد. با این دو گزاره ی مقدماتی زمینه ی کاربردی کردن حاصل می گردد و گسترش میدان گفتمان در قلمروی صورت میگیرد که در آن گفتار و نوشتار میتواند باعث تغییر عمل نظام تقابلی و تفاوتی آنها گردد.این عرصه بصورت گروهی از قواعد عملی پدیدار میشود که نه جسم خارجی و پدیدار را یکسره تسلیم زیرکی فکر در درون میکند و نه پدیدارهای ظاهری آنها ذهن را قربانی سختی اشیاء میکند.
پس زبان- و نوشتار به مثابه نمود آن را میتوان آغاز ورود ذهنیت به عینیت و هم مقدمه شکل گرفتن عینیت در ذهنیت قلمداد نمود. چنین تعریفی از گفتمان مستلزم فهم و درک گفتمان است در خلال یک فرایند فعال و پویا که جامعه را در ابعاد متنوع آن(ابژه های معرفتی، سوژه های اجتماعی، روابط اجتماعی چارچوبهای مفهومی و تولید سلطه) تأسیس می کند
در نگاهی دیگر، زبان را میتوان حاصل "فهرست بازیابی از گزینه های رفتاری فرد دانست که فرد به صرف اینکه موجودی اجتماعی است، در اختیار دارد. بافت فرهنگی ظرفیت و حد ومرز فهرست باز امکانات را تعریف میکند. "از نظرهالیدی اگر زبان را یک رفتار اجتماعی بدانیم معنایش آن است که زبان استعداد یا توانش رفتاری است. زبان چیزی است که گوینده میتواند انجام دهد. رابطه بین زبان و رفتار در بافت اجتماعی در تبدیل توانش رفتاری به امکان زیانی نمود پیدا میکند." (ذوقدار مقدم،1381 ،100)
لاکلائو و موفه
دراین بخش به دنبال تبیین مختصرنظریه گفتمان ارنستو لاکلائو وشانتال موفه هستیم. نظریه ارنستو لاکلائو و شانتال موفه از جمله مهمترین نظریه پساساختارگرایانه میان دیگر نظریههای گفتمان است. این نظریه با این ایده پساساختارگرایانه شروع میکند که گفتمان جهان اجتماعی را در قالب معنا برمیسازد و از آن جا که زبان به نحوی بنیادین بی ثبات است، معنا به هیچ وجه نمیتواند برای همیشه ثابت بماند، "هیچ گفتمانی یک پدیده بسته نیست: بلکه به واسطه تماس با سایر گفتمانها دستخوش تغییر میشود." (یورگنسن و فلیپس، 1389، 25و26)
لاکلائو و موفه از چندین آبشخور فلسفی درسنت غرب همانند: مارکسیسم، ساختارگرایی، واسازی دریدا، پدیدارشناسی هوسرل، نشانه شناسی سوسور و روان کاوی لاکان الهام گرفته اند و در آنها به ایجاد تغییراتی دست زدهاند که حاصل آن نظریه گفتمان بوده است. تا به وسیله آن بتوانند امر اجتماعی را به عنوان بر ساختی اجتماعی قابل فهم و مورد تحلیل قرار دهند. نظریه گفتمان لاکلائو و موفه در
سنت پسا ساختارگرایی قرار میگیرد و از بنیادهای نظری آن برای تحلیل پدیدههای اجتماعی استفاده می کند. درسنت ساختار گرایی معانی نشانه ها در ارتباط و متمایز بودن با سایر نشانه ها شکل می گیرد. معانی نشانه ها دچار تحول و دگرگونی خواهد شد و ثابت باقی می ماند. رابطه دال و مدلول ذاتی نیست، بلکه انتخابی و دلبخواهانه است. در پساساختارگرایی همانند ساختارگرایی نشانه ها در ارتباط با سایرنشانه ها شکل می گیرد اما این ادعا که نشانه ها ثابت باقی می ماند را مورد شک و تردید قرار داده و بر اقتضائی بودن روابط تاکید می کنند، به همین خاطر در نظریه آنها اقتضائی بودن هویت ها معلول اقتضائی و امکانی بودن روابط دال و مدلول می باشد.
از اوائل قرن بیستم شاهد بکارگیری مفاهیم فرا مدرنیسم در رشتههای گوناگون همچون فلسفه، ادبیات، هنر و روان کاوی هستیم، اما قبل از لاکلائو و موفه این مفاهیم در زمینه علوم سیاسی به کار نرفته بود. آنها با بکارگیری دیرینهشناسی فوکو، بنیادستیزی رورتی و واسازی دریدا توانستند نظریه گفتمان خود را ارائه کنند. آنها در نظریه گفتمان از مفاهیم کلیدی همچون مفصلبندی، میدان گفتمانی، ضدیت و سوژه بهره گرفتهاند. ما برای استفاده از این مفاهیم به شرح مختصر آنها میپردازیم.
گفتمان:
گفتمان روشی است برای تشخیص چگونگی مفصل بندی امور تصادفی و اینکه چرا بعضی از معانی نشانه ها تثبیت میشوند وبعضی دیگر طرد میشوند و وارد میدان گفتمانی میشوند. "گفتمان کلیتی است که در آن هر نشانهای در قالب یک بعد و به واسطه رابطهاش با سایر نشانه تثبیت شده است. این عمل از طریق طرد تمامی سایر معناهایی که نشانه میتوانست داشته باشد، انجام میگیرد: یعنی کلیه دیگر روابطی که ممکن است نشانه ها با یکدیگر داشته باشند. به این ترتیب، گفتمان عبارت است از تقلیل حالتهای ممکن. گفتمان تلاشی است برای ممانعت از لغزش نشانهها از جایگاهشان نسبت به یکدیگر و در نتیجه خلق یک نظام معنایی." (یورگنسن و فلیپس، 1389، 57)
مفصل بندی و گفتمان:
" مفصل بندی را هر گونه عملی به شمار خواهیم آورد که رابطه ای را میان مولفهها تثبیت میکند، به نحوی که هویتشان در نتیجه عمل مفصل بندی دستخوش تغییر شود. آن کلیت ساختار یافته ناشی از عمل مفصل بندی را گفتمان خواهیم خواند. مواضع مبتنی بر تفاوت را تا زمانی که در قالب یک گفتمان مفصل بندی شده باشند بعد خواهیم نامید. در مقابل، هر تفاوتی را که به شکل گفتمانی مفصلبندی شده باشد عنصر نام خواهیم نهاد." (یورگنسن و فلیپس،1389 ،56)
در تئوری لاکلائو وموفه عنصر، یعنی اینکه نشانه، دارای معانی کثیری باشد و برای اینکه این معانی مازاد از نشانه طرد شوند و به بعد تبدیل شود باید یک ثبات صورت بگیرد. هرچند معانی که تثبیت شدهاند نمیتوانند دائمی باشند و هر لحظه ممکن است عنصر به بعد تبدیل شود یا اینکه معانی به بعد اضافه شود و به عنصر مبدل گردد.
ضدیت :
غیریت سازی به معنای طرد و به حاشیه راندن دالهای دیگر است. هویت گفتمانها بدون قرار گرفتن در رابطه با سایر گفتمانها شکل نمیگیرد. در واقع این پادگفتمانها هستند که به گفتمان معنا میبخشند. غیریتسازی اجتماعی از سه جهت برای گفتمان اهمیت دارد:
1یک رابطه خصمانه که اغلب منجر به تولید یک "دشمن" یا "دیگری" other میشود. برای تاسیس مرزهای سیاسی امری حیاتی است.
2شکل گیری روابط خصمانه و تثبیت مرزهای سیاسی امری محوری برای تثبیت بخشی از هویت صورتبندیهای گفتمانی و کارگزاران اجتماعی است.
3.تجربه ضدیت، حدوثی بودن هویت را نشان میدهد. (استوکر و مارش،1377، 205) بنابراین، غیریت سازیها در جایی معنا پیدا دارند که گفتمانها با هم برخورد میکنند. اما غیریت سازیها همواره تداوم ندارد و از طریق مداخله هژمونیک محو میشوند. مداخلهی هژمونیک مفصلبندیای است که وضعیتی غیر مبهم را به کمک زور بازسازی میکند و بدین ترتیب، باعث تثبیت جزئی معنا می شود. (سلطانی،1384 ،94)
به اعتقاد لاکلائو و موفه گفتمان حوزهای است که به واسطه عمل مفصلبندی مجموعهای از عناصر در رابطه با دیگر عناصر شکل میگیرد و معانی آنها به واسطه تمایز با دیگر عناصر به طور موقت تثبیت میشود. در هر گفتمان دال مرکزی وجود دارد که نقطه کانونی گفتمان است. و سایر دال ها و گره گاهها دور آن مفصل بندی میشوند. "یک گفتمان از طریق تثبیت معنا حول گرهگاه های خاصی شکل میگیرد. گره گاه نشانه ممتازی است که سایر نشانهها حول آن منظم میشوند. سایر نشانهها معنای خود را از رابطهشان با گرهگاه اخذ می کنند" (یورگنسن و فلیپس، 1389، 57)، اما نکته قابل ذکر این است که گرهگاه به عنوان دال کلیدی دارای معنای جوهری و ثابت نیست بلکه در ارتباط با سایر نشانه ها معنی به خود می گیرد. دال های شناور دال هایی هستند که معنای آنها هنوز معلق است و در رابطه با گره گاه معانی آنها به طور موقت تثبیت می شود. دالهای شناور مکانی است که گفتمانها برای تثبیت آنها با هم به کشمکش و نزاع میپردازند. در واقع دالهای شناور دالهایی هستند که دارای چند معنی مبهم و متکثر هستند و در صورت تثبیت شدن حول گره گاه ها از معانی چندگانه آن کاسته خواهد شد و حول گره گاه تثبیت شده است. برای مثال دموکراسی در گفتمان سیاسی گره گاهی است که معانی دیگر در ارتباط با آن شکل می گیرند نشانه های از قبیل رسانه، آزادی،انتخابات، حقوق بشر، پارلمان معانی خود را حول دموکراسی نظم خواهند بخشید و دموکراسی هم درارتباط با این نشانهها دارای بار معناییویژه ایمی شود.
قابل ذکر است تثبیت دال های شناور دائمی نیست، بلکه موقتی و امکانی میباشد، این امر نشان از تاریخمند بودن گفتمان است که همواره در معرض تغییر و بیثباتی است. در این صورت که دالهای شناور دارای معانی چندگانه هستند این سوال مطرح می شود گفتمان با قرار دادن عناصر در رابطه با دیگر عناصر چه نوع معانی حذف و طرد میشود و چه معانی حفظ و تثبیت میشوند؟ پاسخ به این سوال نظریه لاکلائو و موفه را به سمت امر سیاسی سوق می دهد. در واقع آنها با ایجاد تحول در اندیشه مارکسیسم ارتدکس و تفکیک میان سیاست و امر سیاسی نگرشی متفاوت را به سیاست در چهارچوب پساساختارگرایی فراهم می کنند.
.1 آنها با تقسیم بندی زیربنا و روبنا مخالفت نموده و همه صورت بندی های اجتماعی را حاصل فرایندهای گفتمانی می دانند.
2. وجود جامعه عینی را که در آن همه چیز از جمله طبقات موقعیت ثابتی داشته باشد را غیرممکن دانسته و در نتیجه این نگرش هویت افراد از قبل شکل نگرفته است، بلکه حاصل کشمکشهای گفتمانی است. 3. در چهارچوب تئوری لاکلائو وموفه تولید و بازتولید معنا امری سیاسی محسوب میشود و سیاست بر اقتصاد اولویت پیدا میکند. ابژه ها دارای هستی مستقل هستند اما در هنگامی که وارد حوزه گفتمانی مشخص می شوند معنا خواهند یافت.
میدان گفتمانی:
میدان گفتمانی حاصل مازاد طرد نشانه هایی است که در چارچوب گفتمان قرار نگرفته اند یعنی میتواند به عنوان دیگری گفتمان تعریف شود. " لاکلائو و موفه کلیه حالت های ممکنی را که گفتمان طرد می کند میدان گفتمانی می نامند.میدان گفتمان مخزنی برای نگهداری مازاد معنای تولید شده است به وسیله عمل مفصل بندی-یعنی طرد معناهایی که هر نشانه در سایر گفتمان ها داشته است به وسیله یک گفتمان خاص به منظور خلق یک واحد معنایی" ( یورگنسن و فلیپس، 1389،57) برای مثال میتوان گفت، دیکتاتوری جزوی از میدان گفتمان دمکراسی باشد و به عنوان بر ساختی اجتماعی مرزبندی گفتمان دمکراسی را مشخص کند.
لاکلائو و موفه برخلاف فرکلاف و گرامشی تفکیک بین امور گفتمان و امور غیرگفتمانی را نمیپذیرند و این بدین معنا نیست، همه امور اجتماعی را به این امر تقلیل دادهاند بلکه برای آنها اجتماع در گفتمان نمود پیدا میکند و از قواعد بازیهای گفتمانی پیروی میکند. اجتماع برای آنها نمیتواند خارج از گفتمان وجود داشته باشد. بسیاری از منتقدین این گونه برداشت کردهاند که آنها میخواهند همه امور اجتماع را به زبان تقلیل دهند. اما در واقع منظور آنها این است، اجتماع قائم به ذات دارای معنی نیست بلکه امور اجتماعی و مادی با وساطت نظامهای معنایی در گفتمان ها جا میگیرند. کنشهای اجتماعی معنایشان را در ارتباط با دیگر کنشهای اجتماعی و در متمایز بودن با سایر کنشها حاصل میکند.
قدرت:
لاکلائو و موفه در تعریف قدرت از فوکو الهام می گیرند، قدرت برخلاف آنچه در اندیشه مارکسیسم یا وبر میبینیم چیزی نیست که در اختیار فرد یا گروهی باشد و آنها نیز بر گروه مقابل اعمال کنند، بلکه همچون تارهای عنکبوت شبکهای پیچیدهای است که در همه لایه های اجتماع تنیده شده است، پس میتوان گفت قدرت مولد امر اجتماعی است. برداشت این دو از قدرت با دو عامل عینیت و سیاست رابطه نزدیکی دارد. در ستیز و منازعه بین گفتمانها بعضی از گفتمانها چنان طبیعی به نظر میرسند که نمیتوان تصور کرد که این گفتمان نیز همانند دیگر گفتمانها حاصل تصادفی بودن کنشهای تاریخی است ودر طول تاریخ شکل گرفته و رسوب کرده است و الان به عنوان یک گفتمان عینی باز شناخته میشود."قدرت جزء سازنده امر اجتماعی است زیرا امر اجتماعی بدون روابط قدرتی که بدان شکل میدهد وجود ندارد. آنچه که در یک لحظه به عنوان نظم طبیعی دیده میشود، نتیجه کردارهای رسوب شده است." (موفه،1390 ،25) اما این نکته را باید در نظر داشت که هیچ گفتمانی برای همیشه تثبیت نمیشود بلکه به مرورزمان احتمالا تضادهای که بر اثر گذشت زمان محو و ناپدید شده بودند دوباره فعال شوند و گفتمان از حالت طبیعی بیرون بیاید. آراء و نظریات لا کلائو وموفه را میتوان در چندین آموزه کلی بیان کرد:
الف: گفتمان مجموعه ای معنا دار از علائم و نشانه های زبان شناختی و فرار زبان شناختی است.
ب: گفتمان در این مفهوم تاکیدی است بر این واقعیت که پیکرهبندی اجتماعی دارای معنی است.
ج: گفتمان در این بیان نه تنها جای ایدئولوژی بلکه جای"اجتماع" نشسته و آن را به مثابه یک متن (ساختار مبتنی بر قواعد گفتمان که تاکید بر ویژگی نمادین روابط اجتماعی دارد) تصویر و تحلیل میکند.
د: برخلاف سوسور گفتمان هرگز به مثابه سیستمی بسته از تمایزات فهم نمیشود.
ه:گفتمان ها قادر به اتمام و انسداد مفاهیم و هویتها نیستند.
و: هویتهای اجتماعی و سیاسی محصول گفتمانها هستند." (تاجیک، 1383، 49 و 50)
سوژه و گروه:
در لاکلائو و موفه با دو مفهوم سوژه و گروهبندی مواجه هستیم. تعریفی که این دو از سوژه دارند و با تعریفی دکارتی آن که سوژه را خود بنیاد و مستقل مینامید در تضاد است و برداشت آنها از سوژه شبیه برداشت آلتوسر میباشد اما در آلتوسر سوژه دارای هویتی یکپارچه است. سوژه در لاکلائو و موفه دارای یک هویت یک پارچه نیست بلکه متکثر است و سوژه از سوی گفتمان های متفاوت فرا خوانده میشود و اینکه چرا یک بعد سوژه بر سایر ابعاد مسلط است مبنی بر این است یکی از گفتمان ها بر سایر گفتمان ها هژمونی دارد و دیگر گفتمان را به نفع خود طرد میکند. از نظر لاکلائو و موفه گروهبندی یا هویت جمعی براساس همان اصول و معیاری تحلیل میشود که هویت فردی با آنها توضیح داده میشود. مرز میان این دو نوع هویت مبهم و نا مشخص است. از نظر این دو گفتمان یک امر تمام و بسته نیست بلکه همواره در حال تحول ودگرگونی و باز تولید اجتماع هستند. اگر گفتمانها امور تصادفی هستند وهر لحظه ممکن است که مفصل بندی دچار تحول شود و ابعاد به عناصر تبدیل شوند وبالعکس. این بدان معنی است گفتمانها نمیتوانند محدوده خود را به طور واضح مشخص کنند، لاکلائو وموفه از قاعده انتظام در پراکندگی فوکو کمک میگیرند و با مفاهیمی همچون هژمونی زنجیره هم ارزی وزنجیره تمایز ها به توضیح این مسئله می پردازند که گفتمان چگونه به مثابه روشی که بتوان به آن اتکا کرد و می توان با آن مسائل را تحلیل کرد.
بنابراین این نوشتار با توجه به تشریح و تعریف گفتمان و رابطه آن با زبان، همچنین کاربرد نظریه لاکلاو وموفه می توان اشاره کرد گفتمان ها در زمان و مکان حضور دارند و دخالت دادن عامل زمان و مکان تا حدودی در روش کار تاثیر خواهد داشت. نکته ای دیگر که به ذهن خطور می کند این است که تحلیل گفتمانی در حقیقت تحلیل معنا است، زیرا تشکیل معنا بهترین سازوکار اعمال قدرت بر ذهن
سوژه ها است، بنابراین ذهن، زبان و گفتمان می تواند رابطه ای متقابل و پیوسته را تداعی کند.
منابع:
1- یورگنسن ماریان و فیلیپس لوئیز،(1389)، نظریه و روش تحلیل درگفتمان،مترجم هادی جلیلی،تهران: نشرنی.
2- کریستوفر نوریس،(1377 )،گفتمان، حسینعلی نوذری، تهران:نشر نی.
3- عضدانلو، حمید،( 1380 )، گفتمان و جامعه، تهران: نشر نی.
4- ویلیام بی من،( 1381)، زبان و قدرت در ایران، رضا ذوقدار مقدم، تهران: نشر نی.
5- استوکرجری و مارش دیوید،( 1377 )، روش و نظریه در علوم انسانی، امیر محمد حاجی یوسفی، تهران: انتشارات مطالعات راهبردی.
6- سلطانی علی اصغر،(1384)، قدرت،گفتمان و زبان (سازوکارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی ایران)، تهران: نشرنی.
7- موفه شانتال، (1390)، درباره امر سیاسی،مترجم منصور انصاری،تهران: نشر رخداد نو.
8- تاجیک محمدرضا، (1383)،گفتمان، پادگفتمان و سیاست، تهران: نشرموسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
منابع بیشتر:
1- تاجیک محمدرضا،(1390)، پساسیاست؛روش و نظریه، تهران:نشر نی.
2- دریفوس هیوبرت و رابینو پل،(1379)،میشل فوکو فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک، حسین بشیریه، تهران: نشر نی.
3- کلانتری عبدالحسین،(1391 )، گفتمان از سه منظر زبان شناختی، فلسفی و جامعه شناختی،تهران: نشر جامعه شناسان.
4- قجری حسینعلی، نظری جواد، (1392)، کاربرد تحلیل گفتمان در تحقیقات اجتماعی، تهران: نشر جامعه شناسان.
5- مک دانل دایان،( 1380)، مقدمه ای برنظریه های گفتمان، مترجم حسینعلی نوذری، تهران : نشر فرهنگ و گفتمان .
6- میلز سارا، (1383) گفتمان، مترجم فتاح محمدی،زنجان: نشرهزاره سوم.
په یوه ندی