Loading...

  • MOC.OOTAHAD
  • selcitrA seidutS erutuF
  • MOC.OOTAHAD

ملاحظاتی دربارۀ نظرگاههای مربوط به انقلاب


ملاحظاتی دربارۀ نظرگاههای مربوط به انقلاب

نویسنده: جی.ای.کوهن/ مترجم: امین کرمی

 

مقدمۀ مترجم: در نمایشنامۀ  "همۀ افتادگان " نوشتۀ  "بکت "  ، "خانم رونی " به عاشق قدیمیش "آقای اسکولم " که سوار بر لیموزینش است برمیخورد و در جواب تعارف آقای اسکولم که میگوید: میتونم برسونمتون؟ مسیرتون به من میخوره؟ اینگونه پاسخ میدهد: ای بابا آقای اسکولم همه مون تو یه مسیریم. این هم مسیر بودنِ همه در امتداد راهی که قرار است در انتهای آن مسافران عزیز تنها سوغاتشان یکدستی و همسانی، یک شکلی و البته انسجام و حتی متحد اللحنی شدن باشد و ارمغان این یکدست شدگی نیز چیزی جز ابراز بیزاری از هرگونه کنشِ معطوف به رهایی نیست خصوصأ هنگامیکه هجوم انبوه روایتهای نسبی اندیشانه و معتقد به دیالوگ و مبارزۀ فرهنگی در حوزۀ تفکر تلاش دارند هرگونه رهایی را در پای بزدلی های دموکراتیک منشانه و پخمه پروریهایی همچون اندیشۀ  "لیبرالیسم مومنانۀ وطنی "(تعبیری از فتوره چی) قربانی کنند. سیل مبارزان و هم مسیرانِ فیس بوکی یا همان مبارزانِ زیر پتو(تعبیری از مهرداد امامی)، حامیان خرفت مبارزۀ فرهنگی با همراهی گفتارهای میانه روانه طالب شادی و طرفدار رقص جوانان شاد وشنگول، انبوه کارشناسان و کارگردانهای شوهای تلویزیونی برای برپایی مراسم خودارضایی جمعی مخاطبان گرامی،داعیه داران گفتگوی فرهنگی ملتها در سایۀ دموکراسی تمامیت خواه و سرمایه داری هار و متوحش با توسل به مفاهیم جعلی و بُنجل همچون گفتگو،فرهنگ و ....، متخصصان تخلیه محتوای رادیکال مفاهیم و تبدیل آنها به تصاویری مضحک و کاملا مناسب جهت خودارضایی فیس بوکی/وایبری، دور زدن هرگونه فضای اندیشه ورزی واقعی و مرتبط با حقیقت بوسیلۀ ترفندهای جهانی دلالی کاری ، بورس بازی ،پولشوئیهای بانکی و کارآفرینی برای کارگران همیشه بیکار، بلندگوهای هولناک اشاعه دهندۀ رفرمیسم به سبک و سیاق خانوادۀ سلطنتی انگلیس/اسپانیا ، همه و همه موجب شدند که این مطلب کوتاه در مورد انقلاب ترجمه شود خصوصأ هنگامیکه تلاش میشود تا هرگونه کنش رادیکالی با پیوست شدن اش از طرف کوتوله ها و میان مایگان به تجربۀ بولشویکی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان تنها ابزار موجود و دم دستی ترین نمونه (برای نشان دادن میزان پخمگی) دستخوش تردید قرار بگیرد تردیدی که قرار است در نهایت سياست‌زدايي را دامن بز‌ند.پروژۀ سیاست زدایی افراطی و محکومیت بی سابقۀ مقاومت در برابر نظام سلطه بوسیلۀ خادمان نولیبرالیسم ـ راستگرایی در زمانۀ ای که به گفتۀ فرهادپور:  "توحش نهفته در نظام سرمايه‌داري و اين حقيقت که اصل بنياني همه نظام‌هاي سياسي موجود هنوز هم همان ترس اسطوره‌اي است، موجب شده تا به‌رغم همه داد‌و‌هوارهاي اخلاقي در ستايش از ميانه‌روي و پرهيز از خشونت، در همه جاي دنيا، از هند گرفته تا پارلمان اروپا، راست‌هاي دو آتشه پيروز ميدان باشند و نشان دهند که در غيبت يک راه‌حل ريشه‌اي انساني، يعني همان کمونيسم، اداره‌ي جهان موجود فقط از هيولاهاي راست افراطي بر مي‌آيد ــ هيولاهايي که هنوز افسارشان از دست ليبرال‌هاي عاقل و ميانه‌رو در نرفته است ".

****

به عقیدۀ کوهن برای انقلابی بودن در یک جامعۀ سرمایه داری لااقل اعتقاد به موارد زیر لازم مینماید: 1) عقیده ای که در آن هم مطلوبیت و هم امکانپذیری الغای نظام ـ دستمزدی موجود باشد،نظامی که اوضاع و احوالی را ایجاد نموده که در آن اکثریت مردم بوسیلۀ فروش نیروی ـ کار شان به دیگران زندگی میکنند ، دیگرانی که این نیروی ـ کار را به یک شیوۀ بیگانه با منافع و علایق فروشندگان نیروی ـ کار و وابستگان آنها به کار می گمارند 2) در کنار اینکه به کار گیرندگان نیروی کار(کارفرما) سهم عمده ای در تعیین نظام ـ دستمزدی دارند آنقدر نیرومند و حمایت شده توسط نهادهای تأسیس شده هم هستند که برای الغای این نظام لازم است که روشهای مبارزه(ستیزه جویانه) بکارگرفته شود. این دو عقیده شامل همان چیزی اند که میتواند بخش بنیادین مرام انقلابی نامگذاری شود.

وی میگوید ما میتوانیم میان موافقان این مرام یا همان کسانی که به تحقق آن کمک میرسانند،نگرشهای مخالف(متضاد) با نظام ـ دستمزدی را تشخیص دهیم و بدین منظور در ادامه دو نوع نگرش(طرز تلقی) بازشناخته خواهند شد. برای نگرش اول: انقلاب یک گسست(شکاف) را نسبت به همۀ تاریخ بشری قبل از خود بازنمایی میکند. برای نگرش دوم: انقلاب یک  استمرار و تداوم را در راستای چنین تاریخی بازنمایی مینماید. کوهن در انتخابِ میان این دو نگرشِ انقلابی، طرفدار نگرش دوم است.

به عقیدۀ کوهن برای همۀ کسانی که طرز تلقی اول را قبول دارند وضعیت موجود کارگر ـ دستمزد فقط نوظهورترین شکل برده داری در معنای وسیع کلمه است، شکلی که تاریخ را به تصرف خود درآورده است. اشکال دیگری که تا قبل از ظهور این شکل تازه وجود داشته اند مشتمل بر برده داری به معنای واقعی یا همان برده داری اولیه و نظام سِرف داری(نظام ارباب ـ رعیتی) اند. تفاوت میان وضعیتهای این اشکال برده داری بیشتر تفاوتهایی حقوقی و چیزهایی جزئی هستند. البته وجود این اشکال بعضأ متفاوت به این معنا نیست که یک فرد پرولتاریا در روند تغییر این اشکال در تاریخ بشری از پایگاه بالاتری نسبت به پایگاه تحمیل شده بر اعضای متعلق به طبقات کارگری قبلیتر برخوردار شده است. برای این نگرش اگرچه نقش ارباب و نوکر به صور متفاوتی پیکربندی شده اند اما این نقشها در بنیاد خویش به شکلی یکسان باقی میمانند به این ترتیب که انبوه(توده) انسانی اغلب به بردگی گرفته شده اند. به این دلیل موضوع یا ابژۀ انقلاب الغای نظام برده داری برای همیشه است.

اما کسی که نگرش دوم را اتخاذ یا قبول میکند نسبت به  این صورتبندی در خصوص وضعیت انقلابی واکنش نشان میدهد همچنانکه این صورتبندی را پیگیری میکند.

در این نگرش، انتقال از نظام برده داری اولیه به نظام سرف داری و عبور از نظام سِرف داری به نظام کار ـ دستمزد بعنوان جریان ارتقای ارزشمند شأن/منزلت، آزادی و رفاه انبوه مردم مدنظر قرار میگیرد. بعبارتی،در روند این انتقال تاریخی سلسله ای از عملکردهای طبقۀ تحت سلطه(فرودست) گونه ای رشد یا توسعه را بنیاد نهاده که در وسعت چشمگیری به وسیلۀ مبارزۀ مخالفت آمیز خود مردم پدید آمده است. لذا اتخاذ طرز تلقی اول به نظر کوهن لطمه زدن به دستاوردهای تاریخی مبارزات همین مردم است.

مضاف بر این، برای رویکرد اول این تصور غیرقابل قبول  است که کارگرها کسانی اند که امروزه روز  میتوانند شکل تکمیلی همان بردگان تمام عیار باشند، با این تفاوت که این بردگان(کارگران امروزی) حالا میروند تا بطور کامل رها(رستگار) شوند. بهترین دلیل یا استدلال برای چنین فکری در این مورد این است که کارگران میتوانند از وضعیتِ پرولتاریا بودنشان هم بگریزند چرا که آنها در فرایندی مستمر توانسته اند خودشان را از وضعیتهای دیگری هم خلاصی ببخشند و ملاحظه این آزادیهایی که قبلأ بدست آمده آنهم به مثابه خواستی تحقق یافته و نه حتی به عنوان یک تغییر بنیادین، تردیدی را میپروراند، تردیدی نسبت به این شائبه که هر انقلابی در آینده باز هم نتیجه اش ابداع شکل دیگری از انقیاد است.

حمایتها از طرز تلقی دوم که انقلاب را به مثابه امتداد(گسترش) یا بسط پیروزیهای پیش از این حاصل شده درنظر میگیرد آنرا رودرروی سئوالی سخت قرار میدهد با این عنوان که: آیا اینکه فرض شده که کارگران میتوانند بطور کامل در یک جامعه متوازنِ بدون انقیاد آزاد شوند امکانپذیر است؟ آیا تاریخ این درس را به ما نمیدهد که در همان حالیکه افزایش بیشتر حقوق و آزادیهای معمولی کارگران امکانپذیر است اما آرزوی رهایی برای همگان آرزویی بیخودی است؟

 یک پاسخ به این زیر سئوال بردن(چالش کشاندن) رهایی میتواند این نکته باشد که شخص نیازی ندارد به اطلاع از اینکه آیا آزادسازی کامل امکانپذیرست یا نه. هر شخص به منظور بدل شدن به یک فرد انقلابی فقط به شناخت این امر نیاز دارد که در حال حاضر آزادی بیشتر از استیلای موجود امکانپذیر است و اینکه طبقۀ مسلط امروز نیز همچون همیشه دلمشغول سرکوب و جلوگیری از رشد رهایی است. این چیزها تا به امروز واقعیت داشته اند و این معنی را با خود داشته اند که مبارزه گاهی اوقات و ضرورتأ برای توسعه(پیشرفت) مستلزم خشونت بوده و دلیلی هم در اینجا وجود ندارد برای اینکه باور کنیم که آنها دارند اشتباه میکنند.

از اینرو یک رویۀ انقلابی قابل دفاع است حتی اگر کمال مطلوب سوسیالیستی نتواند به طور کامل محقق شود. و اگر این ایده آل (سوسیالیستی) قابل تحقق هم باشد اولین مرحله در نزدیک سازی به آن ،افزایش میزان برخوداری از آزادی در حال حاضر است. لذا کسی میتواند سیاستی انقلابی را پیگیری نماید درحالیکه حتی درباره امکان تحقق سوسیالیسم لاادری باشد. پاسخی متفاوتتر و بلندپروازانه تر نسبت به چالش مذکور میتواند بیان این مطلب باشد که همان رابطه ای که  برسازنده سرسپردگی(در مقیاسی کاهش ناپذیر) میباشد حالا جهت ممکن ساختن(میسر کردن) انهدام(ریشه کنی) همین انقیاد ضروری است. این رابطه، رابطۀ میان نیازهای انسانی و آپاراتوس تولید(تکنولوژی) است که همواره جهت حصول رضایت انسانها به کار گرفته شده است.

هنگامیکه آپاراتوس بطور نسبی توسعه داده نشود، کارگران مجبورند بخش بیشتری از انرژی و زمانشان را در کار خرج کنند. به دلیل وضعیت خاص آپاراتوس در تاریخ انواعی از کار وجود پیدا کرده اند، کارهایی که در آن کارگران مجبور به تحمل و انجام کارهای طاقت فرسا جهت حفظ هستی شان(بقا) بوده اند. کارهای طاقت فرسایی که تقسیم طبقاتی را ضروری ساخته و تقسیم کاری را بوجود آورده میان آنهایی که بصورت عملی کارهای غیرجذاب را همچنان انجام میدهند و آنهایی که همچنان نگاه میکنند به آنچه که کارگران انجام میدهند.

اگرچه بوسیلۀ توسعه در آپاراتوس تولید، آپاراتوسی که تقلیل دهندۀ میزان کار شاق مورد انتظار کارفرما از طریق کار اجباری است، امکان ایجاد و بروز ترقی در پایگاه کارگران شکل میگیرد با این همه امکانهای بالقوه ی توسعه لاجرم از طریق منازعه/کشمکش بالفعل میشوند چرا که اغلب این پتانسیلها مستلزم یورش به نفس وجود امتیازهای طبقاتی طبقۀ بالادست بوده اند.

هنگامیکه نیروی تولیدی اینچنین در مقیاسی وسیع گسترده میشود بطوریکه دیگر کار نیازی ندارد که کانون اصلی گذران  زندگی کارگران باشد،انقیاد در هر شکلی از آن غیرمحتوم یا اجتناب پذیر میشود. در این وضعیت استثمار انسان بوسیلۀ انسان دیگر هم کاهش پیدا کرده همچنانکه مصیبت(بلای) آدم ابوالبشر تمام شده است.بنابراین، دیدگاه دوم ،دیدگاهی است که انقلابِ ضدسرمایه داری در آن همان کنشی است که بیشتر فرایندِ رهایی بخشیِ آغاز شده از قبل را ادامه میدهد تا اینکه آنرا آغاز کند(از گسستی تازه) هنگامیکه این دیدگاه با یک تعبیر(شرح) توأم میشود، توضیحی در خصوص این امر که فرایند رهایی بخشی در چارچوب پیشرفت نیروی تولید، این امید را مورد حمایت قرار میدهد که انقلاب فقط نمیخواهد فرایند مذکور را ادامه دهد بلکه خواستش کامل کردن این فرایند است، نوعی تکمیل که بایستی مهیای انباشت انبوه نیروی تولیدی باشد،انباشتی که قرار است کارگران را از زحمت و رنج رهایی بخشد. این همانچیزی است که مارکس پیش بینی میکند هنگامیکه تأکید میکند که فراوانی لازمۀ حتمی برای تحقق یک جامعۀ کاملأ سوسیالیستی است. اصل فراوانی(ماهیت آن) البته در فراوانی حداکثری کالاها نیست بلکه در حداقلی شدن زحمت نامطبوع مورد نیاز جهت تولید مقداری کافی از کالاها توسط کارگران است. البته به نظر کوهن گرایش و سوگیری سرمایه داری همواره در جهت جلوگیری از کاهش میزان کار و پشتیبانی از توسعه و افزایش تولید کالاها(از اینرو ارائۀ عمر برنامه ریزی شدۀ کالا، تولید ـ ابداع کالا در محیط ناسالم، سرمایه گذاریهای هنگفت در امر تبلیغ کالاها و ....) بوده است. زیرا فقط در صورت وجود امکان انتخابهای بعدی ـ دیگرِ کالا توسط مشتری است که از قانون سوددهی سرمایه داری محافظت به عمل می آید و طبعأ طبقۀ مسلط نیز به دلبستگی اش نسبت به ممانعت از پیشبرد پروژه رهایی کار و رهایی از کارِ تحتِ سلطۀ کالاـ سرمایه ادامه میدهد.   

کوهن میگوید: من به صورت شخصی به دُکترین توضیح داده شده در پاراگراف آخر این نوشته یعنی همان رابطۀ انقیادساز/ انقیادبرانداز میان نیازهای انسانی و آپاراتوس تولید معتقدم اما دوست دارم این نکته را هم خاطرنشان بسازم که اولین پاسخ یا همان اطلاع نداشتن از امکان تحقق رهایی کامل و با این وجود انقلابی بودن که از هر نظر نسبت به رادیکالیسم موجود در دکترین مورد قبول من میانه روانه تر است هم جهت برپایی انقلاب کفایت میکند ، انقلابی که به لحاظ نظری قابل احترام باشد. این نگاه جهت درک این امر است که کسی میتواند یک انقلابی راسخ باشد بدون اقامۀ ادعاهای بلندپروازانه، ادعاهایی که اثبات امکانهای بالقوۀ رهایی کارگران در جامعه را دشوار میسازند.


په یوه ندی


Copyright © 2019 کپی کردن مطالب با ذکر منبع بلامانع است