Loading...

  • MOC.OOTAHAD
  • selcitrA seidutS erutuF
  • MOC.OOTAHAD

کوبانی : نام ناپذیر


کوبانی : نام ناپذیر

منصور تیفوری

یکی از دشواریهای ترجمه ی تجربه ی کنونی روژئاوا، که کوبانی نام خاص آن است، ناشی از است که این امر نو نظام مفهومی رایج تبیین سیاست را با مشکل روبرو کرده است : بنیان این نظام بر اساس روابط و تنشهای میان دولتها در اشکال متفاوت آن قرار گرفته است، اما در روژئاوا و خاصه در کوبانی با چنین تقابلی روبه رو نیستیم، یعنی تقابل دیگر میان دو دولت در اشکال متفاوت آنها نیست. چنین است که مفسرین برای کاهش اضطراب خویش، از نسبت با اسد گرفته تا نامی چون بوکچین را  پیش می کشند و می کاوند تا از شر امر نو  با تقلیل آن به مقوله ای رایج در سیاست واقعاً موجود کە مستلزم پذیرش فرسودگی مفاهیم رایج حقوقی و سیاسی است، راحت شوند. بدین گونه، سخن گفتن از روژئاوا خود زبان را نیز بە تغییر سوق میدهد، زیرا امر نو مستقیم به "زبان واقعا موجود" تن نمیدهد :  به یاد دارم گفتگویی بین دو مترجم را هنگام تلاش برای ترجمه نظام اداری در کانتونهای روژئاوا، و سوال این بود که در ترجمه ی متن بە زبان فرانسوی باید نظام مدیریت مشترک، هم-مدیریتی، یعنی حضور حتمی یک زن در هر مدیریتی، را چگونە ترجمه کرد؟ گواینکه حتی خود اصطلاح "مدیر" هم نامگذاری این نظام درست نیست، و حتی خود واژه ی نظام نیز تقلیلگراست!  به همان ترتیب باید اشاره کرد به تلاش مترجمان برای ترجمه ی نام دانشی که زنان در روژئاوا و در بطن جنبش بە خلق آن فکر میکنند، دانشی فراتراز فمینیسم غربی- که به قول آنها دولت را در دانشگاه بازتولید میکند-، که "ژنالوژی" نام خواهد داشت، اما ترجمه باید بتواند نشان دهد که "ژن" همزمان به معنای "حیات" و "زن"  نیز هست، یعنی در "ژن" دیگر صرفن امر جنسیتی بازنمایی نمیشود، بلکه خود واژه  کارکرد قبلی‌اش را از دست داده و خود " زندگی" را باید بازنمایی کند. این امر تنها محدود به ترجمه نیست، چرا که در خود زبان کردی نیز اولین بار است که آری به یاد می‌آوریم که آری این واژه از پیش و همیشه به معنای حیات نیز بوده است و  این کوبانی است کە امکان این درک نو  را در زبان مهیا کرده است. و  این شرط امر نو است: پیشنهاد زبان و واژگان نو به  خود زبان به گونه ای که زبان بتواند امکانهای دیگری را برای حیات ابداع کند، امکانهایی کە تاکنون مکتوم بودند.

اما فراتر از انبوهی از این تجارب غنی و امکانهای اینهمانی با این رخداد، در نقاط جغرافیایی دور و نزدیک – از جمله اینکه آیا پاسخ روژئاوا بە مسئله ی هویت همان راه حلی نیست که در اروپا در نسبت با پناهندگان باید تعقیب شود؟-، در سطح شکلهای حاکمیت نیز این تجربه قابل تامل و حامل امری جهانشمول است، آنچه در نهایت این یادداشت تلاشی مقدماتی برای تاملی کوتاه درباره ی آن و نسبت‌اش با مقاومت کوبانی خواهد بود.

شاید بتوان یکی از مسائل اساسی تفکر و خاصه تفکر انتقادی در نیمه ی دوم قرن بیستم را بعد از افول تجارب انقلابی این قرن، در دو پرسش صورت بندی کرد، سوژه ی سیاست کیست؟ و شکل مطلوب حاکمیت کدام است؟ . به جای تلاش برای ارجاع دادن و ردیف کردن اسامی متفکران، پایان تلاشهای عظیم مردمی برای تغییر سرنوشت خویش در سیاستهای رهایی‌بخش و بازگشت دوباره ی قدرت در شکل همیشگی و با میزانی کمتر یا بیشتر از سرکوب را میتوان به یاد آورد، که آخرین نمونه های آن سلسله انقلابهای بهارعربی بودند، تلاشهایی که در آنها شاهد تکرار چرخه ای هستیم، در هیات این تلاشها میبینیم آنچه حاصل میشود نه جهانشمول است و نه نو، بلکه تنها شکلی دیگر از نیروی قبلی است، که با تغییراتی در محتوا، در همان قالب قبلی بازمیگردد، چرخه ای که در فرمولی آهنگین میتوان آن را چنین صورت بندی کرد: مرسی یا سی‌سی؛ یا اگر بخواهیم : سی‌سی یا مرسی. در این چرخه شکلی کە در آن بازی باید صورت گیرد، چیزی نیست جز دولت-ملت در اشکال گوناگونش. سوژه ی سیاست نیز در این تجارب حزب-دولت است، حزب-دولتی که خود نیز در نهایت با یک چهره ی اصلی بازنمایی میشود.

یکی از نتایج ایدئولوژیک این چرخه، در واپسین نمودهایش، ایمان به جاودانگی شکل دولت و در نهایت یکی‌کردن هرگونه رویای تغییرات بنیادی و خشونت و ترور است. مصادره به مطلوب شکستها در نهایت همان چرخه را بازتولید کرده است. چرخه ای که با تقدیس شکل دولت ملت هیچ سوژه ای بدون هویت دولتی را بر نمیتابد.

 داستان آنچه در روژئاوا رخ میدهد به گونه ای حول همین برساختن هویت دولتی است، اما حول بخش محذوف آن.

در سوریه ی تازه تاسیس، یکی از نامهای محذوفان این چرخه  "بیگانه" بود. دهه ی ١٩٥٠دولت سوریه افسری به نام "محمد طلب هلال" را مامور بررسی حل مسئله کرد در استان حسکە میکند. در ادامه ی این طرح، سال ١٩٦٢ در ضرب الاجلی از ساکنان استان حسکه خواسته میشود ظرف مدت بیست و چهار ساعت شهروندی خود را اثبات کنند، گو اینکه بسیاری از مناطق حتی از اعلام این ضرب الاجل بعدها و هنگام مصادره ی اموالشان مطلع میشوند. ادامه ی این پروژه طرحی است به نام "کمربند سبز" که سبب تغییرات دموگرافیک عمده در مناطق کردنشین شدە و همزمان است با سر کار آمدن حزب بعث در سال ١٩٦٣. در سال ١٩٦٤ قانون شماره ی ١٦٣ برای مصادره ی اموال کردها تصویب میشود. این قانون با بخشنامه ی حزب بعث در سال ١٩٦٦ تکمیل میشود که در آن زمینهای مرزی از طرف دولت مصادره میشود. در زمان خاندان اسد قانون ٥٢١ در سال ١٩٧٤ سبب تغییرات دموگرافیک بعدی در کردستان میشود، از واگذاری زمینها بە قبایل عرب کوچانده شده گرفته تا مصادره ی اموال توسط خود دولت. همزمان بااین پروژه ها باید محرومیت بخشی بزرگ از جمعیت کرد از حق مالکیت و نقل و انتقال را افزود.

اما این پروژه به همین جا ختم نمیشود : این پروژه در دل خود حامل گروه دیگری نیز بود : "مکتومها". مکتوم فرزندانی هستند که یکی از والدین آنها شهروندان کامل و دیگری از بیگانگان است. بدین‌گونه دستگاه دولت را حسب این نمونه میتوان ماشین تولید " بیگانه" نامید، ماشینی که هر جا لازم ببیند قسمتی از جمعیت را کە خطرناک تشخیص داده میشود "بیگانه" میسازد. در کارکرد این رژیم میتوان تاریخ شکل دولت در خاورمیانه را مطالعه کرد، چنانکە در نسخه ی روژئاوا میتوان آلترناتیو ممکن آن را بازشناخت. این جمعیت گسترده ی بدون حق و بازنمایی نشده تنها کسانی بودند کە بعد از احاله ی قیامهای مردمی در سوریه توانستند بیرون از چرخه را بازنمایی کنند. اتفاقن در صورتبندی درونی جنگ داخلی در سوریه، علیرغم تفاوت محتوایی گفتارها، اما از اسد تا ارتش آزاد و داعش یا همان دولت اسلامی به خلافت ابوبکر بغدادی، همە در یک شکل حاکمیت و نظام بازنمایی شریک هستند، همان چهارچوب دولتی مبتنی بر هویتی خاص، حال ملی، قبیله ای یا دینی. اما گروهی که حسب رویه ی تاریخی چنین پروژه ای را محال اعلام میکند همین بیگانگان هستند، کسانی که کانتونها را پیشنهاد میکنند. روژئاوا متشکل از سه کانتون است. کانتون جزیره کە مرکز آن شهر قامیشلو است، کانتون کوبانی کە مرکز آن کوبانی است و کانتون عفرین کە مرکز آن عفرین است. کانتونها در شکل و در محتوا با شکل رایج دولت/خلافت متفاوت هستند. در کانتونها آنچه قبلن حذف میشود شکل حاکمیت است، و در قدم بعدی خود هویت بە مثابه ی عنصر اساسی حاکمیت. در کانتونها اساساً این خود هویت کرد است که خود را خط میزند و از این طریق دیگری را نیز خط میزند، یعنی بە او پیشنهاد میدهد کە خط بخورد. چیزی کە اساس قرارداد اجتماعی کانتونهاست. در قسمتی از مقدمه ی این قراداد اجتماعی میخوانیم : " برای تحقق عدالت، آزادی و دمکراسی، بر اساس جامعه ای اکولوژیک و برابر، فارغ از جدایی نژادی، اعتقادی، مذهبی و جنسیتی، برای تحقق سیاسی و اخلاقی جامعه ای دمکراتیک... برای تحقق حقوق زنان و تععین سرنوشتشان به دست خویش، حق کودکان، برای تحقق حق دفاع مشروع و احترام به آزادی باور و اعتقاد، ما مردمان مناطق [ تحت شمول] خودمدیریتی دمکراتیک اعم از کرد، عرب، سریانی ( آشوری، کلدانی و آرامی) ترکمان، ارمنی و چچنی با اراده و خواست آزادانه ی خویش این همپیمانی را اعلام میکنیم." این مقدمه بخشی جدایی ناپذیر از این قرارداد اعلام میشود، چنانکە در ماده ی اول میخوانیم : " عنوان این همپیمانی، همپیمانی مردمی خودمدیریتی اتونوم دمکراتیک کانتونهای ( جزیره، کوبانی و عفرین) است. مقدمه ی این همپیمانی مردمی خودمدیریتی اتونوم دمکراتیک بخشی جدایی ناپذیر از   آن است". این همان جایی است کە ماشین "بیگانه" ساز از کار می‌افتد، و این خود تفاوت و اختلاف بنیادی روژئاوا با تمامی اشکال پیشین حاکمیت است، از سیستم قبیلەای مدرنیزه شده گرفته تا گونه های دولت. و چنین است کە میتوان گفت کە خود روژئاوا در دستگاههای مفهومی رایج نمیگنجد.

اما در این میان نام و مکانیابی کوبانی نیز مهم است: کوبانی محل استقرار شرکتی بود کە کارگران از دو طرف مرزهای بعدی سوریه و ترکیە برای کار بە آن می‌آیند، کوبانی در نقطه ی رویایی استعماری قرار دارد : رویای احداث خط آهن میان بغداد و برلین. خط آهنی کە بازمانده های آن بعدن بە مرزهای دو کشور سوریه و ترکیه بدل میشود، مرزی کە خانواده ها و روستاها را تقسیم میکند. یعنی سوروج یا به کردی پرسوس داخل ترکیه نوین قرار میگرید و کوبانی یا همان "کمپانی" کارگران در سوریه، و هر دو بیرون از بازنمایی.

کوبانی به این معنا تاریخی ندارد، تاریخ‌اش همزمان است با پروژه ی دولت سازی. از این منظر تفاوتی ساختاری میان اسد و آتا تورک یا بغدادی دیده نمیشود، نسبت هر سه با کوبانی نفی است. در کوبانی کلیت تاریخ اشکال رایج حاکمیت و بازمانده ی آن یعنی بیگانگان، در مقابل هم قرار میگیرند، کوبانی آن نقطه ی نام ناپذیری است کە رویای تشکیل کلیتهای یکدست از دولت تا خلافت را پریشان میکند و ماشین را معیوب. از اینجاست کە میشود داعش را چون نماینده ی غایی ماشین مطالعه کرد و از خلال این چهره کارکرد ماشین را در حد افراطی‌اش بازشناخت. از این منظر نیز میتوان فهمید کە چرا دولت اسلامی چنین کمر به حذف کوبانی بسته، تلاشی که بیشترین انرژی را از این دولت گرفته و دیگر تنها با استناد بە رویای مرزگشایی و حتی رسیدن به منابع آب و انرژی قابل تبیین نیست. کوبانی ناممکن بودن ماشین را بازمی‌نامید. در سایر نسبتها با دولت اسلامی یا همان داعش همیشه شکی نسبت به روابط دولتها با این دولت تازه از راه رسیدە باقی است، همیشه امکان بازی میان این دولتها وجود دارد، اما در مورد کوبانی این امر غیر ممکن میگردد، زیرا در کوبانی دولتی برای مذاکره و توافق در کار نیست. کوبانی و نظام کانتونها تصمیم به ماندن گرفته اند، تصمیمی کە باز در مواجهە با رویای غالب حق حق داشتن قرار میگیرد : در یکی از میتینگها برای حمایت از کوبانی، یکی از نمایندگان چپ پارلمان اروپا از کشورهای اروپایی خواست کە دروازه هایشان را به روی پناهندگان کوبانی باز کنند، اما آنچه در جواب از سخنگوی حزب اتحاد دمکراتیک شنید، تمامی تقابل را دوباره صورت‌بندی میکند : " ما نمیخواهیم پناهنده شویم، تنها کمک میخواهیم که مکانمان را نگه داریم". آنها نمیخواهند پناهنده شوند، یعنی در چارچوب حق حیات صرف قرار گیرند، حقی که حتی داعش نیز آن را برای کسانی کهاطاعت کنند بازمیشناسد، بلکه پیامشان پایان پناهندگی به مثابه ی حق است، آنچه در بطن خود پایان ماشین را به همراه دارد.


په یوه ندی


Copyright © 2019 کپی کردن مطالب با ذکر منبع بلامانع است