- MOC.OOTAHAD
- selcitrA seidutS erutuF
- MOC.OOTAHAD
ظهور زن نوین کورد؛ فمینیسم یا ناسیونالیسم؟
چنور فتحی
مری جو بوهل، در تاریخنگاری خود در کتاب زنان و سوسیالیزم امریکایی ١٨٧٠-١٩٢٠ بە نقل از یک روزنامەنگار در اوایل سدەی نوزدهم مینویسد:
ما در این سالها مأنوس با پدیدەای رشد کردەایم کە بە نام جنبش زنان شناختە میشد. این عنوان قدیمی بە نظر میرسد، در واقع قدیمی هم هست. پس دیگر جای تحقیر آن نیست و اما فمینیسم![1]
چالشهای پیش روی فمینیسم و فعالیتها و مبارزات تساوی طلبانەی زنان در مناطقی کە هنوز با مسئلەی ناسیونالیسم و رهایی ملی دست بە گریباناند و غالب تلاشهایشان معطوف بە حل فرایند رهایی بخشی ملی میباشد و همچنین پرداختن بە مسائلی همچون تفوق و برتری هر کدام بر دیگری و در این میان نیز وضعیت زنان کرد و چگونگی برخورد نیروها و کنشگران سیاسی کرد با مطالبات و ارزشهای زنانە، محورهای اصلی مقالەی پیش روی را تشکیل میدهند. همچنین سعی شدە است کە با نگاهی بە گذشتە و حال همین موضوع، شیوەهای استفادەی این جنبشها از زنان و تبدیل دنیای بالقوە و ناشناختەشان بە دنیایی بالفعل و ناشناختە شدەتر، معنایی دیگر و یا اساسا نشان دادن راهی نوین را بە منظور ارائەی تعریفی نوین از "زن کورد نوین" القا نماید.
ابتدا لازم میدانم جهت ورودی منطقی بە بحث و مد نظر قرار دادن اصول نوشتنی از این دست، بە تعاریفی هرچند موجز و کوتاە از این دو مقولەای کە قصد بررسیدن رابطە و همگرایی و واگرایی آنها را داریم، بپردازیم؛
ناسیونالیسم
با توجە بە اینکە اصطلاح "ناسیونالیسم" از زبان لاتین مشتق شدە و وارد زبانهای مدرن کنونی اروپایی گشتە است، باید نخست معانی ریشەای و خاستگاە زمانی آن را بکاویم و تحول صورتهای متعدد آن را با برخی از وقایع سیاسی-تاریخی ارائە دهیم، تا پش از طرح اصل مطلب، ابعاد گستردەی ترکیبات آن روشن شود. اصطلاح ناسیون nation) ( در قرن دوازدهم میلادی حدود سالهای ١١٦٠ از واژەی نایون مشتق از ریشەی ناتوس (natus) بە معنای متولد یا زادگاە محدود منطقەی قومی اشرە داشت. در آغاز قررن شانزدهم از این اسم صفت "ناسیونالیسم" را ساختند. در جریان انقلاب کبیر فرانسە (١٧٨٩-١٧٩٥) یکی از نمایندگان این عنوان را برای اجتماع نمایندگاان مردم یا "طبقەی سوم" Assembee nationale پیشنهاد کرد. روزنامەی "دوست مردم" Ami du people بە مدیریت "مارا" انقلابی معروف و نمایندەی پاریس در مجلس فوق، صفت فعل ناسیونالیزە را در مفهوم دولتی کردن ە کا برد. سپس در اواخر قرن هیجدهم اسم مصدر فعل مذکور بە صورت "ملی یا دولتی کردن" معمول شد. در همین سالها اصطلاح ناسیونالیزم را فرانسویان احتمالا از زبان انگلیسی اقتباس کردند و بە تدریج بە جای "میهن پرستی یا میهن ستایی" (patriotism) نهادند. این تحول جای تأمل دارد. بدین معنا کە انقلابیون فرانسە کە خود را "میهن پرست"(patriote) مینامیدند از عشق بە سرزمین نیاکانی بە ستایش مردمانی انقلابی یا "ملت" گرویدند و آن را بر تارک قدرت و مسند دولت نشاندند.[١]
در مجموع میتوان گفت ناسیونالیسم (Nationalism) نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آنرا «آگاهی ملی» میخوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور، و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهنده ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی، اخلاقی، و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغهآمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتهای میشود.
فمینیسم
فمینیسم
فمینیسم تلاش و پیکاری است در راە برابری زن و مرد و رفع تبعیض از زنان. روشن است کە این تعریف کلی و بە ظاهر سادە بە پهنەهای گوناگون زندگی فردی و جمعی و کم و بیش بە همەی زمینەهای اجتماعی ربط پیدا میکند. در واقع پیکار فمینیستی از سویی با فلسفە، حقوق، فرهنگ و آداب و خلقیات و رسوم، ذهنیتهای فردی و جمعی و از سوی دیگر با سیاست و اقتصاد و... سروکار دارد. هرچند این تلاش در هر گام خود با دشواریهای گوناگون و پایداریهای گاە شدید برخی سنتها و عادات رویاروی میشوداما کار در همەی زمینەها هماهنگ پیش نمیرود و چنین مینماید کە پس از پیکار برای برابری حقوقی، دشوارترین کارها همانا دگرگون سازی ذهنیتها و سنتهای دیرپای و فسردە است[٢].
چنانکە کریس بیسلی در یکی از آثآر خود بە نام "چیستی فمینیسم"[1] اذعان میکند؛ فمینیسم اصطلاح پر دردسری است، فقدان وضوحی در آن هست کە نتیجەی بلافصل دانش محدود یا یا اشتباهات تعصت آمیز نیست. فمینیسم از آن اصطلاحاتی است کە با سرسختی تبیینهای سادە را بە چالش میطلبد. افزون بر این، پیچیدگی و گوناگونی فمینیسم موانعی در مقابل کسانی مینهد کە مشتاق فهم و برداشتی قانع کنندە از معانی آن هستن. این ترکیب جالب و قدرتمند اساسا در قالب یک تعریف مجز و سادە نمیگنجد و بە طرزی فزایندە، بە بخش پذیرفە شدەای از گفتمان اجتماعی و سیاسی معمول بدل میشود؛ حتی در صورت کە از زوایای متفاوت بە آن نگریستە شود.
در کل فمینیسم با تمام کثرتش یک
هدف سادە و روشن و فراگیر را دنبال میکند و آن پایان دادن بە سلطەی نظاممند
مردان بر زنان است. نظریەی فمینیستی نیز یک هدف فراگیر دارد کە عبارت است از
شناختن، توضیح دادن و بە چالش کشیدن آن سلطە بە منظور کمک بە پایان یافتن آن. گفتە
میشود کە در ایالات متحدە، وابستگی بە جریان فمینیسم همان اندازە محترم است کە
وابستگی بە هریک از احزاب عمدەی سیاسی کشور. در یک تحقیق در سال ١٩٨٩ کە بیانگر
نظرات کل مردم امریکا بود، تقریبا یک سوم زنان بە سٶال "آیا خود را فمینیست میدانید؟"
جواب مثبت دادند. تنها کمی بیشتر از این تعداد بە سٶال "آیا خود را جمهوریخواه
میدانید؟" و سٶال "آیا خود را
دموکرات میدانید؟" جواب مثبت دادند![٣]
جنبش زنان کرد
سخن گفتن از وجه افتراق جنبش زنان کرد با دیگر جنبشهای زنان، رکن اصلی چنین مباحث و دروازەی ورود بە آن میباشد زیرا این جنبش بە عنوان زیرمجموعەی جنبش ملل بی دولت یا اقلیت تحت تسلط اکثریت قرار دارد به همین دلیل هم ویژگیهای خاص خودش را دارد. هر چند که به قول دلوز “در اقلیت بودن” لزوما به معنای “عضوگروهی بودن که تعداد کمتری دارد” نیست. اقلیت میتواند گروهی از افراد باشند که اعضای آن توسط دیگران مورد تبعیض قرار بگیرند. بر این اساس زن بودن میتواند یکی از نمونه های بارز اقلیت غیر کمی باشد. بر همین مبنا میتوان کل زنان را هر چند ازنظر تعداد ممکن است از مردان بیشترباشند اما به دلیل داشتن حقوق انسانی کمتر و نابرابر جز اقلیتها شمرد. جنبش زنان کرد اما به دلیل متعلق بودن به چندین گروه اقلیتی (زبانی، قومی، دینی،جنسی…) ویژگیهای خاص خود را دارد. همانطور که اشاره شد این جنبش زیر جنبش ملل بی دولت است اما اینجا لازم به توضیح است که داشتن دولت به معنی قوی شدن جنبش زنان نیست. در مواردی دولت نقش نگهبان مردسالاری را ایفا میکند و قوانینی تبعیض آمیز نسبت به زنان تصویب و اجرا میکند و در مواردی هم دولت نقش اساسی در بهبود حق و حقوق زنان ایفا میکند. (مثال: قوانین پیشرفته کشورهای اسکاندیناوی).
یک تفاوت اساسی میان کردستان و دیگر جنبشهای زنان همسایه و حتی جنبشهای زنان غرب، پیروزی ناسیونالیسم درکشورهای همسایه و یا `دموکراسیهای غربی`میباشد. از اواخرقرن هیجدهم ناسیونالیسم غربی قدرت حکومتی را دردست داشته، ملت و دولت ملی خود را ایجاد کرده اند. تا قبل از آن درهیچ کجا زنان بعنوان `شهروندان` کامل بحساب نیآمدند. ایجاد دولت ملی به خودی خود به معنای قبول حقوق شهروندی برای زنان نبود. بیش از یک قرن مبارزهٔ فمینیستی لازم بود تا اینکه به زنان اجازه داده شد تا حقوق شهروندی خود مانند حق رأی را بکار بندند. زنان ازطریق مبارزهٔ سیاسی سازمان داده شده و رودررویی سیستماتیک و گسترده و تئوریک با مردسالاری و ناسیونالیسم مردسالار توانستەاند برابری قانونی را در بسیاری از `دموکراسیهای غربی` بدست آوردند. در کشورهای همسایه نیز کشمکش بین ناسیونالیسم و فمینیسم همچنان وجود دارد. ناسیونالیسم ترک، عرب و ایرانی نیز که درسالهای پس ازجنگ جهانی اول قدرت را دردست گرفته بودند هیچگاه برابری جنسی زنان و مردان را در دستور کار خود قرار ندادند و به صورت علنی و غیر علنی ناهماهنگی و کشمکش خود با حقوق برابر زن و مرد و فمینیسم به صورت کلی را نشان دادند. پیشینهٔ آنها دربرخورد با مسئله برابری جنسی و روابط دو جنس بە هیچ وجه بهتر ازهمتایان غربی آنان نیست. آنچه که از تاریخ ناسیونالیسم کرد و هدف آن شاهد هستیم این است که هدف جنبش ملی کردستان نیز رسیدن به قدرت حکومتی است. ناسیونالیسم کرد نیز از گرایش ناسیونالیستی که در غرب شروع شده بود هرگز منحرف نشده است.
زن کرد میان جنبش رهایی ملی و جنبش فمینیستی
اکنون لازم میبینم که به موضوع ارتباط زن کرد با جنبش ملی یا رهایی ملی و نیز جنبش فمینیستی که هدفش به دست آوردن حقوق برابر و از بین بردن کلیشه های متداول جنسیتی است بپردازم.
هر چند کردها بزرگترین ملت بدون دولت در جهان هستند اما دارای تاریخ طولانی از حاکمیت هستند. در قرن بیتسم مبارزه برای برقراری دولت انگیزه اصلی جنبشهای ناسیونالیستی کردها بوده است. کردهای ساکن ایران در سال ١٩٤٦ جمهوری کردستان را که تفاوتی اساسی با دیگر تشکلهای دولتی پیشامدرن داشت به رهبری قاضی محمد تشکیل دادند. جمهوری کردستان کمتر از یکسال برپا بود و در این مدت کوتاه اقدامات بسیاری در جهت مشارکت دادن زنان در فعالیتهای اجتماعی انجام داد.
رئیس جمهورعلنا خواهان حضور زنان در حوزه های مختلف اجتماعی بود و آنها را به شرکت در فعالیتهای اجتماعی ترغیب و تشویق میکرد. هر چند آزادی زنان و حقوق برابر در دستور کار جمهوری کردستان بود، اما همزمان میبینم که به دست گرفتن سرنوشت ملی سیاستی مردانه بود و زنان نه به عنوان فعالین جنبش زنان و یا کادرهای فعال حزبی یا رهبری، بلکه برای حمایت از امر ملی وارد اجتماع شدند و از خانه بیرون آمدند. زنان میبایست مردان را در آرمانهای ناسیونالیستی کمک کنند. در این زمان حزب زنان یا سازمان “یه کیه تی ژنانی کوردستان” تشکیل شد. این سازمان یا حزب زنان در واقع شاخه زنانه حزب دموکرات کردستان بود و شواهد تاریخی نشان میدهد که اعضای آن دارای آگاهی فمینیستی نبوده و دغدغه آنها اصول اولیه برابری جنسی نبوده است. این حزب زنان به هیچ وجه حاصل یک جنبش فمینیستی نبود بلکه از جانب یک سازمان سیاسی که مردان چهره مسلط آن بودند پایه گذاری شد. حتی کادر اصلی حزب زنان هم با نام شوهرانشان شناخته میشدند و طبق مدارکی که در مجله کردستان از سخنان زنان کادر اصلی موجود است نه تنها آگاهی فمینیستی نداشته اند که خود نیز به نوعی در سخنرانیهایشان به تبعیض و نابرابری زنها مهر تایید زده اند.زنان تحصیلکرده معتقد به آموزش زنان و برابری رسمی بامردان بودند. اما حتی آنان نیز بطورجدی سیستم موجود مناسبات بین دوجنس را به چالش نمیگرفتند. رادیکالترین انتقاد متعلق به کبری عظیمی بود که منجربه ناخشنودی برخی از زنان گردید. ما شاهد غایب بودن یک آگاهی فمینیستی در میان زنان هستیم. این گفته های یکی از زنان که از کادرهای اصلی حزب زنان است را بخوانید تا به عمق این ناآگاهی فمینیستی برسیم.
“هرروز قبل از اینکه شوهر به بازار برود زن باید ازاو سوال کند،`آیا فرمایشی دارید؟ زن خوب و قابل اعتماد تاجی است برسر شوهرش. اگر شوهر شما رفتاری را نمیپسندد، شماهم نباید آنرا بپسندید و آن کار راهم نکنید. بانظرمساعد درمورد مرد غریبه صحبت نکنید وگرنه شوهرتان مشکوک خواهدشد
حتی اگرهم خیلی غمگین هستید، هنگامیکه وی به خانه میآید بد خلق نباشد
[٤] سعی کنید خلق وخوی شوهرتان را درک کنید تا مطابق آن رفتارکنید
البته این اولین سازمان زنان کرد نبود بلکه سالها قبل اولین سازمان زنان کرد در سال ١٩١٩ توسط اعضای نخبگان ناسیونالیست تبعیدی در استانبول تشکیل شد و سپس در سال ١٩٢٠ در زمان حکومت خودمختار شیخ محمود نیز یکی از اعضای آریستوکراسی زمیندار به نام حفصه خانم سازمان زنان را تشکیل داد. البته کارها و فعالیتهای حفصه خانم هم نشانی از آگاهی فمینییستی ندارد و صرفا برای کمک و دفاع از امر ملی است.
ارجحیت ناسیونالیسم بر فمینیسم در کردستان
توجیهاتی نظیر اولویت تفوق امر و مسئلەی ملی بر امر فمینیستی و برقراری، یا بە عبارتی تلاش و ایجاد زمینەی مناسب بە منظور برقراری برابری جنسیتی و آزادی زنان، در این راستا از طرف اکثریت قریب بە اتفاق نخبگان سیاسی کرد درتمامی طیفهای ذکر شدە و ذکر نشدە، ارائە گشتە است کە خود این نتیجە را بە دست میدهد کە مردسالاری تاریخی و عمیقی کە تاروپود این محدودە را تشکیل دادە تا بدان جا خود را محق و شایستەی تصمیم گیری و تعیین اولویتها میداند کە بە زنان یادآورد گردد کە تا قبل از حل مسئلەی ملی و رفع مسائل مربوطە، پرداختن بە مطالبات زنان و گام برداشتن در مسیر تغییر وضعیت آنان امری بیهودە و دست و پاگیر میباشد. اما علیرغم تمامی این بیمهری و سنگ اندازیهای آگاهانە و ناآگاهانە، شاهد حضور قدرتمند زنان کرد در بسیاری از عرصەهای علمی و اجتماعی و فرهنگی و حتی میادین جنگی بودەایم. شاهد ادعایمان افزایش زنان تحصیل کردە و شاغل در مشاغل و حرفەهای گوناگون، رشد چشمگیر آگاهی زنان از وضعیت خود و شمار زنانی کە افکار خود را بە رشتەی تحریر درمیآوردند، است کە باعث ظهور و سر برآوردن فمینیسم کردی شدە و با همکاری و همراهی همراهانی شجاع و کارآمد در صدد تیوریزە کردن مسائل مربوطە و پاسخگویی بە سٶالات و ابهامات ارائە شدە، بر آمدە است. آنچە در این خصوص حائز اهمیت فراوان است، میبایستی این باشد کە زنان فعال در این عرصە تلاش خود را معطوف بە خنثی سازی مقاومت اولیەی منفی با واژەی فمینیسم و اقدامات تساوی طلبانەی زنان، بازنگری دقیق و علمی در مورد شعارهای احزاب کرد و تحلیل گفتمانی پیوست بە این موضوعات، جلوگیری از استفادەی ابزاری از زنان و جنسیتشان توسط جریانهای سیاسی مرتبط، ارتقاء آگاهی زنان کنشگر در این عرصە بنمایند و با درس گرفتن از مبارزات و تلاشهای انجام گرفتە راهی نوین را پیش روی تمامی زنا کرد بگشایند.
حتی اگر بە تاریخی نە چندان دور هم بازگردیم، بە عبارتی سالهای دهەی هفتاد میلادی و تأسیس احزاب چپ و آوانگارد کردی، چە پیش از علنی نمودن کار و فعالیتهای این احزاب و چە پس از آن، حضور زنان هموارە بە عنوان مکملی جهت دستیابی بە آرمانهای از پیش تعیین شدەی مردانە و ملی گرایانەی مٶسسان بودە است و حتی با وجود سر دادن شعارهای برابری و یکسانی و عجیبتر از همەی ملبس نمودن زنان بە لباس و پوشش مردانەی همسان با دیگر اعضاء، کار چندانی در مورد آگاهی بخشی فمینیستی از جانب آنان صورت نگرفتە و جنبش زنان یا بهتر بگوئیم حرکت و فعالیتشان سیری بە سمت مبارزەای اختصاصا زنانە بە خود ندیدە و در حد همان اشعار و قالبهای بصری باقی ماندە است. اما آنچه که واضح است اینکه چه در زمان جمهوری کردستان و چه قبل از آن و چه سالها بعد از آن جنبش فمینیستی یا وجود نداشت و یا اگر جنبشی زنانه بود بیشتر الهام گرفته از جنبش ملی بود و به طور کلی میتوان گفت که جنبش ملی سایه خود را بر جنبش فمینیستی انداخته بودە و به عبارتی جنبش فمینیستی از جنبش ملی بسیار عقب بودە است.
***
قربانی شدن برنامه ها و مطالبات فمینیستی به خاطر آرمانهای رهایی ملی فقط مختص کردستان نیست. اگر نگاهی به جنبشهای رهایی ملی در دنیا بیاندازیم میبینم که به عنوان مثال در کشورهای غیرغربی و مستعمره یا پسااستعماری نیز، برنامهها و مطالبات فمینیستی معمولا قربانی آرمان رهایی ملی شدهاند و همواره طرح خواستههای زنان را تهدیدی علیه همبستگی و اتحاد قومی و ملی در مقابل «دشمنان»، «بیگانگان»، «استعمارگران» و «امپریالیستها» دانسته اند. و آنها را ستون پنجم امپریالیسم یا خبر چین بومی خوانده اند. بعد از استقلال هم دولتهای ملی پسا استعماری بدون توجه به شرکت فعال زنان در جنبشهای ضد امپریالیستی و فرایند ملت سازی و استقلال یا آنها را به نقشهای محدود سنتی سابق در عرصه های خصوصی و خانوادگی باز گردانده اند و یا به تدوین و تنظیم قوانین تساوی جو و پیشرفته تر نسبت به خقوق زنان تن داده اند اما تلاشی جدی در جهت تحول در نهادهای اجتماعی برای دگرگونی مناسبات جنسیتی و تضعیف مردسالاری در عرف و سنت و فرهنگ رایج به خرج نداده اند.
این در حالی است که نیروها یا جنبشهای ملی گرا همیشه زنان را در امر رهایی ملی شریک دانسته اند و به شیوه های مختلف آنها را در مبارزه برای رهایی ملی شریک کردەاند. با نگاهی به تاریخ جنگها میبینیم که در شرایطی که حکومتها یا نیروهای ملی گرا در بحران هستند کلیشه های جنسی را میشکنند. زنان به یکباره برای به دست آوردن هدف ملی صاحب نقشهایی میشوند که در تضاد آشکار با روال سنتی و سیاست معمول جنسیتی حکومتها یا نیروهای ملی گرا است. آنها به یکباره به زنانی عضلانی، قدرتمند، با تفنگی در یک دست و نوزادی در دست دیگر تصور و تبلیغ میشوند که گویا به اندازەای برابر با مردان وظیفه حفظ میهن را دارند. این اتفاق البته فقط در شرایطی میافتد که شرایطی اضطراری وجود دارد و دولتها یا نیروهای ملی گرا نیاز به تحکیم و تهییج احساسات میهنی مردم دارند. البته این زنان بعد از پایان جنبش ها و انقلاب ها دوباره از آنها خواسته میشود که به قالب شهروندانی مطیع و فرودست و درجه دو بازگردند.
زنان از طرق مختلف از جمله بازتولید نسل، بازتولید فرهنگی، بازتولید هویتی و بازتولید شهروندی در ملتسازی و هویتپردازی قومی-ملی نقش مهمی را ایفا میکنند ولی تا قبل از قرن بیستم کمتر کشوری بود که برای زنان حتی حق شهروندی قائل شده باشد.
سوال مهم در این زمینه این است که میان ملیگرایی و جنبش حقخواهی زنان چه رابطهای وجود دارد؟ جواب ساده و شستهرفتهای در دسترس نیست. اما میتوان گفت که بهطور تاریخی در غرب، همبستگی زنان پس از فروکش کردن اولین امواج تبوتابهای ملیگرایی ظهور پیدا کرد. تلاش حول موضوعاتی چون حق رای، دسترسی به مدارس و دانش یکسان، حق کنترل بر بدن و تمایل جنسی از طرف جنبشهای فمینیستی زنان صورت گرفت و نه جنبشهای ملیگرا. چرا که نابرابریهای جنسی و «مردمحوری» خصوصیات نهچندان پنهان ملیگرایی را تشکیل میداد.
عده ای بین ناسیونالیسم یا ملی گرایی سنتی و “جنبش رهایی بخش ملی” تمایز قائل شده اند. اولی را یک پروژه صرف سیاسی میدانند که حل مسئله ملی را درگرو تشکیل دولت میبیند که در آن تشکیل دولت ملی به هدف تبدیل میشود نه وسیله. اما در مقابل جنبشهای رهایی بخش ملی را این گونه تعریف میکنند که این جنبشها ضمن اینکه حقوق ملی و تحقق آن حقوق را در دستور کار خود قرار میدهد اما صرفا به این هدف سیاسی ختم نمیشود و این جنبشها میتوانند پتانسیلهایی نظیر برابری جنسی و حفاظت از محیط زیست را هم در دستور کار اصلی خود قرار دهد. آنچه که ما از تاریخ مبارزات ملی و یا ملی گرایی شاهد آن هستیم بیشتر در دسته اول قرار میگیرد. مثلا جنبش رهایی ملی در هند را در نظر بگیریم؛
در هند مانند دیگر بخشهای متعدد جهان سوم مبارزه برای رهایی زنان بنا بر مصلحت با مبارزه ملی و ضد استعماری گره خورده بود. بعد از کسب استقلا ملی اما زنان مبارز دوباره خود را در همان نقش مطیع و سابق خود یافتند.
جنبش استقلالطلبی تحت رهبری گاندی نیز با همین الگوی بسیج و سپس انقیاد زنان مطابقت دارد. اما درحالیکه دیگر مبارزات رهاییبخش، زنان را به جنگ دوشادوش مردان فرا میخواند، گاندی به مردان و زنان هندی توصیه میکرد که به مقاومت منفعل متوسل شوند که معمولا مبارزه مردانه علیه استعمارگران را زنانه جلوه میداد. چه کسی جز زنان که به تحرک صبورانه علیه اقتدار پدرسالاری عادت دارند، میتوانست مدل بهتری برای مقاومت منفعل ارائه دهد؟
با این حال گاندی با دخیل کردن زنان در جنبش ساتیاگراها ( جبنش عدم خشونت) قصد مغشوش کردن نقش زنان و مردان را نداشت. به خصوص اینکه گاندی سنت پدرسالاری ستم زنان در خانه را به چالش نکشاند. به علاوه تصویر سازی خاص وی از زنان، تمایل جنسی زن تنها در ازدواج، همسری، مادری، زندگی خانوادگی، سنتی مروج یک ایدئولوژی یعنی تمام اشکال حاکم بر بدن زن، مشروع است.
مشارکت در جنبش ساتیاگراها اساسا به زنان احساس قدرت بخشید، اما این احساس یک قدرت موضعی و برای یک مبارزه تاریخی خاص در جهت کسب استقلال بود. دخالت عمومی زنان در ساتیاگراها آنان را قادر ساخت تا آنطور که نهرو بیان میکند: “خود را از بردگی خانگی نجات دهند”. اما ما نمیتوانیم این مشارکت را با تحول سیاسی یکی بدانیم که باید به غلبه ریشهای بر انقیاد زنان در خانواده منجر میشد[٥].
مثالهای متعددی از این دست و در خصوص، اگر از بکار بردن اصطلاح "استفاەی ابزاری کردن" از زنان نیز اجتناب کنیم، حضور زنان در مبارزات و فعالیتهای ملیگرایی و ناسیونالیسم در بیشتر کشورهای جهان سوم وجود دارند کە میتوانند از طریق رهیافتهای تطبیقی جامعەشناختی و تاریخی بسیار مثمر ثمر و آموزندە واقع شوند. مثالهایی کە بە ما میگویند درک سرشت و مفهوم تاریخ فعالیتهای زنان در این مناطق صروری است. اهمیت این امر نگامی آشکار میشود کە میبینیم کسانی کە مایلاند زنان ما را همچنان در موقعیت فرودست نگە دارند، سنتهیاتاریخی حضور آنان در جنبشهای اجتماعی و تلاششان برای دفاع از برابری حقوقی را انکار میکنند و بە دستاویز وارداتی بودن این عقاید متوسل میشوند. اما باید تأکید شود کە فمینیسم یا طرفداری از حقوق زنان بە نژاد خاصی اختصاص ندارد. بە علاوە همەی جنبشهای طالب آزادی و دفاع از کیان و سرزمین نیز در جهان سوم در هر سطح، با مشارکت زنان تقویت میشود و آنها بە این طریق میتوانند خود از بهرەکشی، تضییقات و ساختارهای مردسالارانە رها سازند.
***
تازەترین نمونە در این مورد، یعنی حضور زنان در عرصەی مبارزات سیاسی و جنگیدن با تروریسم کور و بنیادگرایی کە مناطقی از خاورمیانە و شهرهای کوردنشین سوریە را در بر گرفتە، شهر کوبانی و دفاع قهرمانانەی زنان در این شهر میباشد. کنش فزایندەی اینان علیە داعش بحث و تفسیرهای فراوانی را در سرتاسر جهان و از جانب بیشتر طیفهای فکری و فلسفی موجود را بە دنبال داشتە است. بازگو نمودن همەی دیدگاە و نظرات مربوطە در این مقال ممکن نیست اما آنچە بیشتر از همە بە چشم میآید و میشود گفت امکان این هست کە تمامی اظهار نظرها و بحثها را در آن قالب جمعبندی نمود تحسین و تشویق این زنان و سرودن اشعار احترام آمیز و بە اشتراک گذاشتن عکسهایی استتیک گونە از این وضعیت میباشد. اما صرفنظر از این برجستە نمودنها و مقایسەی زنان فلان و بهان ملیت دیگر در منطقە- مثلا مقایسەی این زنان مبارز کرد با زنان فارس و ایرانی کە مدتی است بە کرات از سوی بسیاری از شخصیتهای نامدار ایرانی مطرح میشود و باز هم نشان از برتری قدرت و صلابت و اصالت این زنان را با خود دارد- استفادەای است کە بعدها زنان کرد باید از آمادگی و اعتماد و اطمینان بە خود کە اینک زبانزد همگان است، حاصل کنند. کارکردی کە آنها پس از اتمام جنگ از خود بروز و نشان خواهند داد، بدون شک تا همیشە سرنوشت آنان را رقم خواهد زد. باید دید این زنان میان بازگشت بە خانە و ماندن فعال در عرصەی سیاست و مبارزە کدام را انتخاب خواهند کرد؟ باید دید آیا امکان دارد برابری نظامی/جنگی را بە تمامی سپهرهای سیاسی، اجتماعی، حقوقی، فرهنگی و اقتصادی تعمیم داد؟ باید منتظر بمانیم و ببینیم "آگاهی بخشی فمینیستی" در این مورد چە نقشی ایفا خواهد کرد؟
منابع:
١.داور شیخاوندی، ناسیونالیسم و هویت ایرانی، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران١٣٨٠.
٢. میشل ریو سارسە، تاریخ فمینیسم، ترجمە عبدالوهاب احمدی، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ دوم ١٣٩٠.
٣. جین منسبریج، سوزان مولر اوکین، ویل کیملیکا، فلسفەی سیاسی فمینیسم، تجمە نیلوفر مهدیان، نشر نی ١٣٨٧.
٤. شهرزاد مجاب، زنان و ناسیونالیزم در جمهوری کردستان سال ١٩٤٦
Women and Nationalism in the Kurdish Republic of 1946 / Sharzad Mojab (منبع: اینترنت)
٥. جای واردنا کوماری، فمینیسم و ناسیونالیسم در جهان سوم (بیدارزنی و ملیگری در جهان سوم)، ترجمە شهلا طهماسبی، تهران؛ نشر ژرف ١٣٩١.
زیرنویس:
[1].Mari Jo Buhle, Wonen and Anerican Socialism 1870-1920. Univercity of Illinois Press, Urbana 1983, p.290.
په یوه ندی