- MOC.OOTAHAD
- selcitrA seidutS erutuF
- MOC.OOTAHAD
از سلطه سیاسی تا سلطه فرهنگی
از سلطه سیاسی تا سلطه فرهنگی
وفا حکیمی
این یادداشت در واقع سعی در بررسی مسئله ای مهم تحت عنوان وجود سیاسی_حقوقی کردها در ساختارهای سیاسی_حقوقی موجودشان است. که آنرا به دو بخش اصلی تقسیم میکنیم. در بخش اول آن به تئوریها و نظریات حقوقی و فلسفه حقوق در رابطه با مفهوم و ماهیت خود دانش حقوق،حق و قانون به صورتی مختصر میپردازیم. و با آوردن مثالهایی عینی سعی در به تفهیم رسانیدن بیشتر تعاریف و نظریات را داریم. در بخش دوم که موضوع اصلی این یادداشت است، با کمک تعاریف و بنیانهایی که در قسم اول یادداشت بیان شد، مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. با توجه به کوتاه بودن این یادداشت به تمام جوانب بحث و مثالهای موجود و نظریات زیاد پرداخته نشده است. و این عدم اشاره به معنای بی توجه ای یا کم اهمیت بودنشان نیست.پس امید که بتوان به صورتی بهتر و دقیقتر تمام مباحث مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.
"تمام حیوانات در برابر قانون باهم برابرند."این عبارت آشنا، بند هفتم از قانون هفتگانه داستان قلعه حیوانات است که در پایان داستان با اضافاتی بدین شکل تغییر میابد: تمام حیوانات در برابر قانون برابرند، اما بعضی ها برابرترند. این عبارت طی چندین دهه در خود انگلستان به عنوان یک ضرب المثل اعتراضی به ساختار قانون در میان مردم رد و بدل میشود. و ما امروزه بیشتر از گذشته با بیانی طنزگونه یا تلخ آنرا به نشان اعتراضی سلبی خاموش در برابر ساختار نابرابر بکار میبریم،که با تاسف باید گفت که این نوع بیان بیشتر برای فرار از اصل قضیه و توجیه آن که در مقابل عملی سلبی انجام میشود،صورت مسئله و سوال اصلی را پاک میکند.
عبارتی که در بالا بدان اشاره شد شاید در یک نگاه بسیار ساده و تکراری به نظر برسد.اما برخلاف چنین باوری،این عبارت را میتوان از چند زاویه نگاه کرد و برخی از مسائل را به واسطه آن مورد بررسی قرار داد. زاویه اول این عبارت نمیتواند بطور مستقیم با موضوع اصلی این یادداشت ارتباط برقرار کند. بلکه به صورتی غیر مستقیم در جهت فهم موضوع اصلی ضرورت بررسی را دارد.
زاویه نخست عبارت، نوعی نگاه است که در فلسفه حقوق و تئوریهای حقوقی به ماهیت کلی دانش حقوق و قانون دارد. با این نگاه که دانش حقوق خود دانشی مستقل بوده و موضوعات خاص به خود را دارد یا برخلاف دیدگاه اول دانش حقوق به صورتی ابزاری در حال ساختن چهارچوب و ساختارهای قانونی برای پدیده های عام و خاص در جامعه است و وابستگی عمیقی به این پدیده ها دارد. اگرچه در اینجا هدف بازگو کردن تمام این نظریات نیست. اما برای اتخاذ یک دیدگاه،بحث پیرامون دیدگاه مقابل آن به نوعی است. در دیدگاه نخست که خود یک جدال همیشگی بین دو دیدگاه متفاوت بوده است. یعنی پوزوتویستهای حقوقی و اخلاقگرایان حقوقی،تا ده های 50و 60 قرن بیستم بیشترین حوزه بحث را به خود اختصاص داده بودند. مفهوم حق و قانون در دیدگاه اخلاقگرایان که، قدمت بیشتری بخاطر داشتن ریشه در اخلاق مسیحی داشته، مفهومی اخلاقی دارد. که در دو گرایش مذهبی یا سکولار آن بیان میشود. در هردوی این گرایش این نوع حقها که به شکل قانون به ما عرضه می شود، اساسا از قبل وجود داشته اند و به صورتی طبیعی به وجود فی نفسه انسان باز میگردد. این نوع دیدگاه را میتوان در آموزه های حقوق طبیعی یا فرم مدرن آن یعنی اعلامیه جهانی حقوق بشر پیدا نمود. در مقابل این دیدگاه،یعنی پوزتویستهای حقوقی، بر اساس بنیاد فکری خویش قانون و اخلاق را جدا از هم دانسته و دولت در معنای عام کلمه به وجود آورنده قانون و حق به صورت عینی است.که باید گفت این دیدگاه بر خلاف دیدگاه قبلی که از لحاظ سیاسی بیشتر به محافظه کاران بازمیگردد، پوزتویستهای حقوقی در قالب افکار لیبرال جایی میگیرند، البته نه صورتی مطلق. حال در مقابل این دو نوع دیدگاه، که تا حدود زیادی باهم بازتولید کننده دیدگاههای خود و دیگری خود بوده اند، متاثر از افکار انتقادی فلسفی،گرایشهای مختلف حقوق انتقادی در قالب های مختلف همانند فمنیستهای حقوقی،سیاهپوستان،همجنس خواهان،هویتگرایان وغیره با یک محور مشترک یعنی تفکر انتقادی در مقابل این سنت دوگانه به وجود آمدند و اکنون نیز در حال رشد بیشتری هم هستند.
در معنای کلی دانش حقوق و معانی حق و قانون برخلاف دو دیدگاه سنتی که هم اکنون در جهان سرمایه داری با توجه به قدرت مالی و سیاسی بر مسند عمل و قدرت نشسته اند. باید گفت، همانگونه که لویی آلتوسر در کتاب خوانش سرمایه، رابطه فلسفه و سیاست را با تعبیری دیگر بیان میکند. یعنی فلسفه به صورت فهم کلاسیک خود همواره دارای موضوعات خاص خود نیست بلکه وابستگی عمیقی به سیاست یعنی مبارزات طبقاتی دارد و در اینجا فلسفه ابزار شکل دهنده به صورت مختلف است. (اگرچه اشارات آلتوسر بسیار بیشتر و ارزنده تر این اشاره کوتاه است.) حقوق نیز یک دانش مستقل نیست که بتواند پدیدآورنده اصلی حق در قالب قانون باشد و یا ارتباطی مستقیم با مفاهیم اخلاقی یا قدرت سیاسی حاکم برای خلق حق در قالب قانون باشد. بلکه باید گفت قانون ابزاریست در چهارچوب قدرت سیاسی تنها به ساختاربندی حقوقی حقهای به وجود آمده در مبارزات واقعی سیاسی توده مردم در مقابل حاکمیت است. به معنایی دیگر اینگونه حقوق ها به هیج عنوان نه وجود قبلی داشته اند تا اینکه ازلی وابدی باشند و نه در توانای اختیار کامل حاکمیت بوده است. اگرچه حاکمیت در طول تاریخ برای بازتولید افکار و سنتهایی که در عمل به نفع و سود آنها بوده است در قالبهای گوناگونی همانند توجیه آن با باورهای متافیزیک دینی یا از نوع خشن یعنی سرکوب مخالفان تلاش کرده است.ولی این تلاشها همانطور که گفته شد به نتیجه دلخواه خود نرسیده اند و در مقابل مبارزات و خواست مبارزان بازایستادند.همانند دگرگونی در میزان ساعت کار کارگران به 8ساعت و قانونی درآمدن آن یک حرکت نوآورانه از جانب سرمایه داری و حاکمیت نبوده است. بلکه در واقع به عینیت رساندن آن توسط مبارزات پی درپی کارگران در سطوح مختلف بوده است.
برای فهم این مسئله و رسیدن به موضوع اصلی لازم با مثالی از ساختار قانون مدنی ایران بحث نظری پیرامون حقوق را به پایان برسانیم. بخش قوانین خانواده در قانون مدنی و همچنین قانون خاص حمایت خانواده، میتواند مثال خوبی باشد. زیرا مسئله خانواده از لحاظ سنتی و ایدئولوژی دینی در جامعه ایران در جهت حفظ بنیان و ارزشهای خانواده بسیار پر اهمیت است. با توجه به درگیری روزمره ما با مسائل مختلف، بدون شک همواره با مفاهیم و عباراتی همچون حق طلاق و توانایی داشتن این حق، تعیین مهریه و اجرا گذاشتن آن، حق حضانت فرزند، نفقه و خیلی دیگر از این دسته که به صورت مستقیم به قانون خانواده باز میگردد،به صورتهای گوناگونی برخورد مینماییم. در واقع این عبارات و مفاعیم چیزی نیست جزء سنن و آموزههای دینی جامعه که از طریق قانون به ما بازگو گشته است. اکنون چرا این مسئله در اینجا اهمیت دارد. زیرا حقوق و قانون در مقام نظم دهنده به ساختارهای مختلف اجتماعی میتواند به صورتی فرمال و غیر مفهومی در جهت ایجاد نظم قوانین و حقوقی را تبین کند در مقابل قوانین غیر فرمال و مفهومی را نه تنها در جهت نظم بلکه در راستای تولید و بازتولید افکار غالب اجتماعی و حکومتی عمل نماید.که در مقابل این نوع دیدگاه با توجه به آشنایی جامعه ایران با مفاهیم جدید از حقوق زنان سعی در عوض کردن این ساختار بوده اند که این تلاشها درقالب قانون حمایت خانواده تا حدی به نتیجه رسید. اما بعد از انقلاب این تلاشهای قانونی شده با توجه به در تضاد بودن آن با اصول ایدئولوژیک حاکمیت،به عنوان قانون حذف شد. اما باتوجه به بودن واقعی این تضاد با اشکال مختلف ایدئولوژی ها و سنن جامعه در قالب قانون،نه تنها از بین نرفت بلکه با توان بیشتری پا به عرصه وجود نهاد و توانست برخی از خواسته های خود را در قالب باز تصویب قانون حمایت خانواده و اصلاح برخی از مواد قانون مدنی در بخش قانون خانواده به عینیت حقوقی برسانند. یافتن حقی که مبارزه آن در گرو یک مبارزه سیاسی بوده و هست. زیرا این نوع مبارزه سعی در سربرآوردن از ساختارهای تعریف شده از طرف قدرت است.
این نوع تحلیل از مفهوم حقوق و قانون نقدی اساسی است بر ساختار فکری قانون مداریست که در جامعه با جدیت یا در مسیرهای مختلف سیاسی با آن لفاظی و تبلیغات میکنند.که میتوان به شعارهای حکومت قانون از جانب اصلاح طلبها اشاره کرد ویا کسانی با داشتن باورهای لیبرالی و بازار آزادی با تکیه به وجود قانون خیلی از مسائل را حل شده میدانند. (هرچند نگارنده با وجود قانون مناسب و بودن آن مخالف نیست بلکه نقد اساسی به کامل نبودن آن و لاپوشانی مسائل دیگر با آن است) مثال نقیض این قضیه، مدرنیته کردنهایی است که از بالا به پایین توسط حکومتهای دیکتاتوری همانند رضا شاه انجام میگرفت.در واقع چنین ساختارهایی میخواستند بدون لحاظ بافت اجتماعی و دادن اهمیت و اولویت به مسئله آموزش نسبت به ماهیت قانون صرفا آنرا به طبع خویش به اجرا برسانند. یا دادن حق رای به زنان به عنوان یک دست آورد در زمینه مدرنیته ساختن جامعه بدون آنکه این مسئله که آیا در هنگام تصویب چنین قانونی آیا امر سیاسی توان وجودی خارج از چهارچوب حاکمیت را دارد ویا چقدر زنان این جامعه به معنای امری همیشگی و مهم با دنیای سیاسی و اجتماعی درگیر هستند تا بتوانند از این حق استفاده کنند. در واقع این حق سیاسی برای زنانی و حتی مردانی تصویب شد که بیشتر آنها توانایی خواندن و نوشتن ابتدایی را نداشته چه برسد به درگیر بودن جدی آنان با مسائل طرح شده. در واقع باید تاکید کرد این مسئله به بخش دوم عبارت آورده شده در اول یادداشت با عنوان:... اما برخی برابرترند باز میگردد. اگرچه قصد نویسنده این کتاب یعنی جورج اورل نقد حکومت شوروری و برخی از مقامات آنها با آوردنشان در قالب حیوان بود. اما این تمثیل به حیوان بسیار نکته ریز و مهمی را در بر دارد. یعنی آوردن ذات و طبیعت حیوانی که در این داستان تغییر نیافته و بر مسائل سیاسی هم تاثیر میگذارد. در این داستان خوک که نقشی خبیث را دارا است با توجه به رفتار طبیعی خود باعث برهم خوردن ساختار اصلی برابری در مقابل قانون است و فرا قانونی را به وجود میآورد و با توجه به طبیعت پذیرندگی دیگر حیوانات خوک داستان در به وجود آوردن فراقانونی موفق میشود. این قسمت بیان کننده این اصل مهم است که وجود حقوق انسانها در قالب قانون باید در حالت وجود واقعی زندگی اجتماعی_سیاسی آنها وجود داشته باشد و باتوجه به وجود تمایز انسان با حیوان و تغییر پذیری انسان، نباید حق را تنها در قالبی ایدئولوژیک حال دینی یا غیر دینی و یا فهم قانون مداری فرمال لیبرال دمکرات های بومی دانست. همانند داشتن حق رای برای زنان. که برای زنان اروپا طی مبارزات عینی به نتیجه رسید. اما در جامعه ای همانند ایران به صورتی صوری از بالا به پایین شکل گرفت،که شکلی واقعی و عینی در جامعه ایرانی نداشت. فی الواقع این مبارزات در بطن سیاسی-اجتماعی در طی تضادهای بوجود آمده از ساختارهای منطقه ای و جهانی خود را در قالب تضادهای عام و خاص همانند طبقاتی، جنسی، هویتی، قومی و... نشان میدهند تا بتوانند پیروز شوند.
اکنون بعد از پایان بخش اول این یادداشت به بخش دوم یعنی قسمت مهم این موضوع میرسیم. موضوعی که، همانطور در اول متن به کوتاهی بدان اشاره شد، دربرگیرنده بررسی وجود و بودن سیاسی _حقوقی کردها در ساختارهای حقوقی _ سیاسی موجودشان است.که در پرسش اصلی ما از ابتدا بیان میشود که آیا این وجود و بودن در چنین ساختاری وجود دارد یا نه؟ اگر وجود دارد به چه صورت و اگر نه به چرایی این عدم و بازتولید آن در ساختار فرهنگی میپردازیم.
برای پاسخ به این پرسش دوباره به عبارت کتاب جورج اورل بازمیگردیم با این تفاوت که عبارت انسان را به جای حیوان بکار میبریم."تمامی انسانها در مقابل قانون برابرند.اما برخی برابرترند" در مقابل این عبارت سوال این است که کردها در کدام قسمت قرار دارند؟ آیا همان شهروندان عادی برابرند یا نه کسانی برابرترند؟در گام اول نه شاید بلکه به یقین جواب بسیاری در تایید بودن شهروندان عادی یعنی شهروندان برابر قرار دارند. اما واقعیت چیزی خلاف این قضیه را برای ما بازگو میکند. یعنی کردها موجودیتی حقوقی ندارند تا بتوانند در متن قانون هم با دیگران برابر باشند. همانطور که گفته شد علم حقوق به ساختارسازی موضوعات دیگر علوم و پدیده های طبیعی و غیر طبیعی در صور مختلفی میپردازد و بخش اعظم آن امر سیاسی است. بحث وجود و بودن حقوقی کردها نیز به وجود و بودن آنها در امر و واقعیت سیاسی در مقابل قدرت غالب است. اگرچه مسئله بودن و وجود سیاسی_حقوقی کردها در یکی دو قرن اخیر بسیار مهم بوده است و بخاطر آن در قالبهای مختلف ایدئولوژیکی مبارزات مختلفی اعم از نظامی،سیاسی،مدنی و فرهنگی شده است و توانسته است دستاوردهایی را به وجود بیاورد، این دستاوردها نه تنها قابل رد و تردید نیستند بلکه بسی جای اهمیت دادن به آنها و توجه داشتن به نوع و چگونگی دیدگاهشان است. به همین خاطر در این یادداشت نیز به صورتی کلی میتوان نگاهی به تمام این مبارزات داشت. این نوع مبارزات همواره حامل یک نگاه مشترک به خود و دیگری را بوده است.که بیان کننده نگاه خویش از پایین به بالا است. (البته باید توجه داشت نگارنده این متن نگاهی متافیزیکی و مطلق گرایانه به تمام مسائل و به صورت اخص مبارزات تاریخی ملت کرد ندارد.) این نوع نگاه در واقع نگاهی واکنش گرایانه و غیر ایجابی است که با نوعی تظلم خواهی مظلومانه آمیخته شده است. این نگاه نه تنها شدن و صیرورت را در قالب سوژه دربرندارد. بلکه مانعی برای آنهم تا حدودی بوده و هست. به زبانی گویاتر این واکنشی که از جانب خود نسبت به دیگری غالب داشته است. در جهت فرار از مرگ و حذف فیزیکی و یا مستحیل شدن در دیگری غالب بوده است. دیگریی که با توجه به اقتدار و منافع خود نوع وجودی کردها را بر اساس عقلانیت خویش و به دور از منافع کردها ترسیم کرده است و سعی در به گفتمان درآوردن تمام این عقلانیت در میان کردها داشته و دارد،که در درون این عقلانیت برخلاف تصور کلی شاید کردها وجود نداشته باشند اما باید گفت که وجود دارند اما به سبکی که حاکمیت و قدرت غالب سعی در تولید و بازتولید آن دارند.
این عقلانیت که امروزه خود را در قالب حکومت محدود نکرده است . آنرا به صورتی نژادی و ملی در درون جامعه تزریق کرده است و حتی اپوزیسیونهای حکومتی هم نیز در گسترش این عقلانیت به شیوهای مختلفی درگیر بوده و هستند و این مسئله را با تئوریزه کردنهای گوناگون توجیه و عقلانی میکنند.این نوع سلطه با توجه به تغییرات کلی در جهان امروزی و نوع مبارزات کردها و بیشتر شدن آگاهی مردم در یک حالت نمانده است. بلکه این نوع برخورد و توجیه کردن این عقلانیت حال در قالب عقلانیت عربی باشد یا فارسی و یا ترکی در دو مرحله بوده و هست. مرحله اول آن که به صورتی سخت و سرکوبگرانه در مقابل وجود عینی کردها انجام میگرفت در تلاش حذف عینی کردها در حوزه ی زیستی خود بوده است. به عنوان مثال سیاستهای انفال و شیمیایی کردن کردها توسط حکومت بعثی وقت عراق ویا انتقال اعراب از شهرهای دیگر به شهرهای کردنشینی همانند کرکوک و اخراج و کشتار آنها در جهت نابودی کلی کردها بوده است. این نوع برخورد را میتوان در قالب مثالهای زیادی آورد و از سرکوبهای زیاد مردم عادی و مبارزان کرد سخن به میان آورد اما در حقیقت قصد این یادداشت بیان تمام آنها نیست. بلکه بررسی این نوع باور و عقلانیتی بوده و هست که در طول تاریخ نسبت به کردها سیاستهای زیادی را در جهت تخریب و تغییر آنها بکار برده است. این نوع عملکردها نسبت به کردها همانطور در جامعه جهانی واکنشهای مختلفی را به همراه داشته است پس توابع نامطلوبی را در قالب هزینه های مالی و سیاسی برای حکومتهای مرکزی وقت به وجود آورده است. همچنین در کنار اینگونه تغییرات در ساختار سیاسی جهان، خود تقابل و نوع مبارزات کردها در مقابل چنین سرکوبگریهایی عامل مهمی در تغییر شکل دادن نوع سیاست غلبه عقلانیت خود بوده است،که از حالت سیاستهای سخت و سرکوبگرانه نظامی و سیاسی به سرکوبگها و مستحیل کردن کردها در قالب کارهای فرهنگی و اجتماعی تغییرکرده است. البته لازم به ذکر است این نوع از سیاستهای فرهنگی و مدنی بدون در دست داشتن قدرت سیاسی و نظامی امکان ندارد. در اینجا امکان تمام فعالیتهای انجام گرفته و در حال انجام را نمیتوان در این متن آورد. پس با تکیه به موارد و مثالهایی سعی در بیان و بررسی آنها هستیم.
به عنوان مثال میتوان به سیاستهایی همچون برخی از ممنوعیتهایی که رضاشاه برای عدم استفاده از پوشش لباس کردی در مدارس برای دانش آموزان و یا ممنوعیت استفاده از زبان کردی در گفتگوهای روزانه در ترکیه و ترک کوهی خواندن آنها توسط حکومت آتا ترک اشاره کرد.اگرچه این نوع فعالیتها به صورتی نظامی نبوده است اما با توجه به قانون درآوردن این نوع ایدئولوژی و عقلانیت، همان سختی که در عمل نظامی وجود داشته در این نوع هم وجود دارد. با این دو مثال از نوع تغییر در گفتار سلطه حاکمیت، باید گفت که در طول تاریخ چندین ساله که حاکمیت سعی در تولید سلطه و عقلانیت خود را داشته است تمام دستگاههای دولتی از آموزش و پرورش گرفته تا رسانها ،با توجه به نوع ساختار حکومتی، را در اختیار تام داشته است تا بتواند با پاکسازی اولیه، سعی در تولید بنیانهای نو و بازتعریف ارزشها و الگوهای دیگر زندگی در قالبهای مختلف زندگی برای مردم، داشته است، و امری واضح است که بنیانهای تمام این ارزشهای تولید شده همان عقلانیت حاکمیت غالب بوده است،که با این کار فرد کرد را از تعریف خود در دنیای مدرن واداشته است و تعریف دیگری را به وی داده است. به بیانی بسیار آسان خودی را که حاکمیت برای کردها تعریف کرده است خودی ساده که از دیدگاه حاکمیت میتواند موجودیت داشته باشد و عملکرد کردها در واقع واکنش مثبتی است به کنش حاکمیت و در صورت تلاش در بازتعریف خود در درون این چهارچوب به نوعی فراتر از خطهای قرمز تعریف شده است.حتی در این نوع تعریف از عباراتی به ظاهر مثبت استفاده میشود که بلعکس توان تخریبی بیشتری را نسبت به تعاریف منفی دارد،که میتوان به مفاهیمی همچون مرزداران غیور، پهلوانان کرد، برادران و مردم مهمان نواز و یا مادهای آریایی ایران اصیل و خیلی از عباراتی دیگری که بارها شنیده ایم و چه بسا بدان هم افتخار کرده ایم. در کنار این نوع تعریف که نمودی از زیر دست بودن همیشگی کردها به مرکز است تعریف دیگری وجود دارد که در آن تمامی ارزشها و موفقیتها تعریف و ترسیم شده است. برای دست یابی به آن آگاهانه باید بیشتر و بیشتر با فرهنگ غالب مستحیل شد. ارزشگذاریهای عجیب و غریب برای زبان فارسی و گویش خواندن زبان کردی یک نمونه بسیار بارزیست که همواره مطرح بوده است. در این مرحله از سیاستهای قدرت غالب برای به سلطه رسانیدن عقلانیت ارزشی خویش که موصوف به مرحله تولید آن از جانب حاکمیت و پذیرش سخت آن توسط مردم است، میتوان به واکنشهایی در مقابل این نوع تولید سلطه اشاره نمود که در قالب فرد یا گروهی به شکلی مدنی، نظامی و یا سیاسی انجام میگیرد. این نوع واکنشها در جهت بازتعریفی خویش و ساختن عقلانیتی برای خود بر اساس وجود و ارزشهای خویشتن است که در اولین گام رد تعریف وجود فرمانبر حاکمیت برای مردم کرد است. به همین خاطر همانگونه که گفته شد این نوع واکنش به وجود عقلانیت غالب پا فراتر گذاشتن از خطوط قرمز این نوع عقلانیت است.و به واکنشهای عینی و غیر عینی منجر میشود. اما این نکته قابل توجه است که این نوع واکنش تنها در یک گروه خاص صورت نمیگیرد بلکه با توجه به اینکه این نوع عقلانیت که دیگری کرد را به سبک خود تعریف کرده است توانسته نقطه ی اتصال گروهای مختلفی در این نوع عقلانیت باشد هرچند در واقعیت با هم منازعه فکری و سیاسی داشته باشند. به انواع این واکنشها میتوان بدین صورت ساده اشاره نمود: از جانب راستگراهها در معنی عام آن که گروههای مذهبی را هم در برمیگیرد این نوع تعریف، کردها به خیانت، وطن فروشی، عامل دشمن خارجی ویا تجزیه طلب جواب داده میشود، ویا از اجانب افراد و گروههایی از نیروهای چپ ه هم به اتهام ناسیونالیستهای مرتجعی که مبارزه جهانی را فدای قوم گرایی خود کرده اند. اگرچه بیان متفاوت است اما هدف یکی است. در این مرحله که به تولید هژمونی عقلانیت قدرت غالب با آوردن چند نمونه بصورت کوتاهی اشاره شد، میتوان به مواردی زیاد و حتی مهمتر از این دسته برخودها و واکنشها و تلاش در تولید سلطه اشاره نمود اما در اینجا با توجه به کوتاه بودن یادداشت، مهم بیان چگونگی این نوع ارتباط در میان مردم کرد با عقلانیهای غالب است.
در ادامه این متن، بحث کوتاهی پیرامون بازتولید این نوع فرهنگ به وسیله خود مردم کرد در میان خود ورت میگیرد که در واقع از مرحله تولید اولیه به بازتولید رسیده است. مرحله ای بسیار مهم که آلتوسر در کتاب مهم خود یعنی درباره بازتولید سرمایه داری، با عنوان فرعی ایدئولوژی و دستگاههای دولت ایدئولوژیکال، به خوبی یاد کرده است. در واقع باید گفت این مرحله بسیار جدیدتر و خطرناکتر از مرحله پیشین، حتی در قالب نظامی و خشن آن است. زیرا در این نوع فرد خود در تلاش نابودی خود به صورتی ناآگاهانه است. در مرحله تولید ارزشهای عقلانیت غالب فرد به صورتی آگاهانه به پذیرش این ابعاد از عقلانیت دست میدهد تا بتوان زندگی خود را پیش ببرد. اما در مرحله ناآگاهانه و بازتولید فرد و یا گروه عمل را نه تنها به ناچاری به انجام نمیرساند بلکه به عمل خویش بعدی مفید و ارزشی میدهد و باتوجه به اینکه مرحله تولید نرم در مرحله پیشین در تمامی ابعاد زندگی روزمره قرار میگرفت. بازتولید نیز همین ابعاد گسترده را بسی بیشتر از قبل دارد. در مرحله بازتولید نیز همانند مرحله قبل موارد زیادی را دربردارد که در اینجا با بیان چند مورد به بررسی ابعاد آن خواهیم پرداخت.
مثال اول را میتوان از توده های عظیم مردم آغاز کرد که در بعد زبانی و سبک زندگی در حال بازتولید این نوع از عقلانیتها هستند. وجود یک نوع سخن گفتن بی معنا و بدون ریشه تاریخی که در میان برخی از کردهای کرمانشاه تحت عنوان عجیب فارسی کرمانشانی! کاربرد روزانه دارد.زبانی بی معنا(البته اگر آن را زبان بدانیم) که به عنوان ارزشی که بیشتر طبقه متوسط به بالای کرمانشاه و بیشتر در خود شهر کرمانشاه با آن صحبت میشود. یا سعی در فارسی حرف زدن بدون لهجه و ارزشی بودن این زبان و ترس از آشکار شدن هویت کرد بود در میان دیگران غیر کرد. باارزش خواندن بازیگر و یا خواننده های فارسی گویی و به نوعی بی کلاسی در خوانندگی و آواز کردی ویا سعی در خواننده شده به زبان فارسی در جهت ارزشی آن، در کنار این نوع از وجه بازتولید در زبان وجود ارزشی سبک زندگی نیز همانند بعد زبانی قضیه از طریق دنیای مختلف مجازی و رسانه ای در زندگی روزمره به عنوان سبکی مطلوب میچرخد. اگرچه هژمونی دنیای نئولیبرال همه چیز را به کالا تبدیل کرده و فراتر از مرزها و هویتها در حال گسترش و مصرف گرایی و استثمار مردم است اما این نوع سلطه هژمونیک سرمایه داری مانع از وجود ابعادی از سلطه فرهنگی مدنظر ما نیست و چه بسا نفوذ سریع دنیای مجازی خود کمکی در تسریع این سلطه بوده است. این نوع از خود بیگانگی و فرار از خودی که نیاز به بازتعریفی کلان دارد. خود باعث ضربه ای دیگر به ساحت مبارزه زده است که خود این ضربه در قالب مبارزه به وجود آمده است و این واکنش بدون سنجش دقیق موضوع با نگاهی بسیار سطحی و عاری از عقلانیت و لبریز از احساساتی که خود را منتسب به افکار ملی گرایانه میداند. با این باور تنها با آموزش صرف زبان کردی و پوشیدن لباس کردی و شعر به زبان کردی گفتن، روی آوردن تنها به غذای کردی و ایجاد انزجار نسبت به غذاهای دیگری! نیمه راه را رفته است.اگرچه اینها نه تنها کاری بیهوده نیستند بلکه جزء اموریست که تمام ملیتها انجام میگیرد حالا با سبکهای مختلف. اما اشکال موجود در این نوع نگرش ارزش خواندن و مبارزه راستین خواندن این نوع برنامه ها است.که در حال نوعی از خوانش سنتی از زندگی است که انسانها در پی مبارزه با آن بوده اند و هستند. به بیانی واضحتر این نوع واکنش در بازتولید و گسترش تضادهایی است که از ساختارهای سنتی به ما رسیده است که یکی از مهمترین آن تضاد جنسی و مسئله زنان است.که متاسفانه با احساسی صادقانه نه تنها در حال بازتولید عقلانیت غالب است بلکه در حال برداشتن گام به عقب است.
در حوزه سیاسی نیز میتوان به کسانی چون اصلاح طلبان کرد اشاره کردکه در بازی سیاسی همراه و به تبعیت از همفکران غالب مرکز سعی به کرسی نشاندن خواسته و مطالباتی بوده اند. اگرچه برخی در اینجا اشاره به بودن نیت پاک برخی از آنها داشته باشند اما همانطور که اشاره شد این روند از مبارزه در مرحله بازتولید به صورت ناآگاهانه است و در سیاست برخلاف باور دینی اعمال به نیات نیست، بلکه اعمال جلوتر از نیات انسانی حرکت دارند. نکته ی مهمی که در اینجا از اهمیت ویژه ای برخوردار است فارغ از وجود فرد و یا افرادی خاص در این نحله فکری و سیاسی است که بوده اند و یا وابستگی مطلقی با حاکمیت داشته اند، بلکه در اینجا برای ما ساختار و وجود این سلطه عقلانیت غالب اهمیت دارد که بر اساس تعریفی که از کردها دارد نوع رفتار سیاسی را نیز برای آنها تعریف میکند،که در واقع عملکرد اصلاح طلبان کرد واکنشی مثبت به سیاست کلی بوده است. زیرا در این نوع تعریف اصلاح طلبان خیلی پایینتر از مطالبات واقعی دست به اختیار انتخاب مطالباتی شده اند که به وسیله نمایندگان این عقلانیت بیان شده است. پس در واقع این اصلاح طلبی پذیرندگی در چهارچوب ساختار سیاسی بوده است. زیرا این نوع تفکر که در چهارچوب عقلانیت مطالبات را تایید یا پذیرش میکند.در خارج از ساختار سیاسی نیز وجود دارد.
آخرین نمونه این بحث اشاره به بازتولید دانش عقلانیت غالب در چهارچوب ترجمه کتابهای ترجمه شده به زبان فارسی به زبان کردی است.که بحث ما را در میان روشنفکران و دانشگاهیان کرد مطرح میکند. در ابتدا لازم به اشاره است که بحث ما پیرامون کسانی که به عنوان سود بردن بدون توجه و ارزشگذاری به محتوای کتابها به ترجمه فله ای آنها میپردازند، نیست. تلاشی که برای ترجمه کتاب از زبان فارسی به زبان کردی بعد از سقوط صدام حسین رونق گرفت و به نوعی پشتیبانی مالی و معنوی را در برداشت منجر به شروع نوعی خطرناک و ناآگاهانه از ترجمه به زبان کردی شروع شد که تا به امروز نیز به عنوان امری با ارزش، در خدمت تولید علم برای ملت و ثروتمندسازی زبان کردی ، ادامه دارد. در واقع وجود نظام آموزشی غلط که به ما توان یادگیری حداقل زبان انگلیسی را نداد. بلکه ساختار دانشگاهی فرسوده نیز ما را به کل از یاد گرفتن حداقل یکی از زبانهای اصلی علمی در جهان فراری داد. فارغ از وجود استثناهایی که در این زمینه وجود دارند. شاید عدم باور به خود و یا تنبلی مفرط در یادگیری زبانی دیگر بیشتر ما را به این ورطه انداخته است.
اگرچه خود نفس ترجمه امری نیک بوده و شایان تحسین و همیاری است. اما همانطور اهل فن در آن آگاه هستند شروط خاص خود را دارد. اگرچه در اینجا قصد در بیان این شروط نیست اما اشاره به یک مورد فاجعه تنبلی ما را در حوزه ترجمه عیان میسازد. یعنی مترجم باید سعی داشته باشد که واسطه های زبانی را برای رسیدن به زبان اصلی اثر مورد نظر را حذف کند و در صورت عدم امکان آن از زبان و یا زبانهای نزدیکتر و قویتر استفاده کند.
در ترجمه بحث پیرامون تولید دانش در حوزه زبان مقصد، که مترجم با توجه به نیاز و ضرورتی که در دیدگاه خود که طبیعتا به دیدگاهی کلانتر باز میگردد.کتاب انتخاب میکند که این انتخاب در گذار باور فکری و ضرورتهای آن و الزامات سیاسی و اجتماعی است. همچنین این اصول نیز در آثار تالیفی با دوز بالاتری درنظر گرفته میشوند. با توجه به وجود عقلانیت غالب در ناخودآگاه غالب کسانی که در حوزه قلم میرانند. این وابستگی خود تولید کننده چنین باوری را دارد و این نوع از تولید عقلانیت توسط این عقلانیت غالب در اینجا معنایی ارزشی در جهت رد یا تایید آن نیست بلکه این نوع عقلانیت ناشی از زیست تاریخی است. در اینجا بحث ما بیشتر بر روی مقصد مترجمان فارسی به کردی است. در چنین حالتی وابستگی عقلانیت کرد به این عقلانیت غالب در حوزه تولید دانش شاید و آنهم شاید به تقویت زبان کردی کمک کند ولی بی شک در تولید دانش تاثیری ندارد و این وابستگی را بازتولید میکند و مترجم و روشنفکران کرد با این نوع از بازتولید دانش عقلانیت موجود، حال افکار چپ باشد یا راست و مذهبی باشد یا محافظه کارانه، از ارتباط مستقیم با اندیشه های نوین دنیای پیرامون خود ناتوان هستند.(باید اشاره کرد این مسئله به عنوان نظمی خاص و ارزشی در جامعه ما در حال بازتولید سلطه غالب است و آوردن مثال برای داشتن روشنفکرانی که با آشنایی به زبانهای مختلف این ارتباط مستقیم را دارند، نمیتوان از این هجمه بی خردی در میان جامعه ما بی تفاوت بود.)
در پایان و برای جمع بندی این مباحث میتوان گفت برای ایجاد یک عقلانیت مستقل در جهت تولید دانشی مستقل بر اساس و مقتضای وجود بازتعریف شده و همچنین ایجاد یک وجود سیاسی و حقوقی ایجابی غیر تظلم خواه مظلومانه در جهان کنونی لازم است که در مسیرهای بازتولید این نوع از سلطه نسبت به خود آن را از حالت ناآگاهانه به صورتی آگاهانه دربیاوریم.
در پایان لازم به اشاره است که هدف نگارنده بحث پیرامون تضاد هویتی است که در کنار کلان تضادهای طبقاتی و جنسیتی نقاطی از جهان را در بر گرفته است و تغییر در جایگاه و اسم این هویتها برای گرفتن سلطه به دیگری چیزی را عوض نمیکند بلکه تنها اسمها عوض میشود. به همین خاطر در اینجا وجود بحث پیرامون نژاد بهتر بسیار مضحک و مسخره است.بلکه این تلاشی است برای رسیدن به دنیایی خالی از ظلم و تبعیض از هرنوع که باشد. و تلاش برای حل این تضاد با خوانشی درست در باید درکنار دیگر تضاهای اجتماعی دنبال شود. همانگونه که زنان از تضاد جنسیتی رنج میبرند زنان کرد نیز در کنار تضاد هویتی رنجی مضاعف را نیز حمل میکنند.
په یوه ندی